15 - 04 - 2025
حرکت از مدیرمحوری بهسمت متخصصگرایی
وحید دالوند*
از دهه80میلادی و با تغییرات فناوری در دنیا، جهان نهتنها در بخش فناوری در حال تغییرات بنیادین و شتابانی بود بلکه این تغییرات در نظام مدیریتی جهان نیز در حال تغییرات اساسی بود. در این دوره شرکتهایی که برخی از آنها در دهه70میلادی پایه اولیه آنها شکل گرفته بود با قدرتمندتر شدن و گرفتن شکلی منسجم در حال تغییر دادن مسیر جهان بودند. شرکتهایی مانند مایکروسافت و اپل که از بارزترین این نمونه شرکتها بودند شکلی از زندگی در دنیای جدید را برای انسانها در حال خلق کردن بودند که زندگی ریتم و سرعت بیشتر و با فاصلههای کمتری برای مردم جهان به ارمغان میآورد. این شرکتها نگاه به آینده آنها نه فقط براساس آیندهنگری بلکه به صورت آیندهنگارانه بود.
آنها میخواستند تنها به پیشبینی آینده اکتفا نکنند و خود آینده را شکل دهند. با ورود به دهه90میلادی و با آغاز قرن بیستم با ظهور شرکتهای دانشبنیان بهصورت باورنکردنی این تغییرات سرعت و شتاب بیشتری نیز به خود گرفت. در این دوران این تغییرات تکنولوژیکی باعث تحولات در تمامی علوم و فنون بشری و موجب عمقبخشی به تمامی جنبههای دانشی و فنی زندگی شدند اما علاوهبر تمامی این تحولات که هر کسی میتواند جنبههای مختلف آن را بررسی کند، اتفاق مهمی را که میتوان در بیشتر این شرکتها مشاهده کرد تحول در از بین رفتن مدیریت سنتی که سالیان سال در شرکتها و سازمانها در حال اجرا بود، است.
مدیرانی که با دانش عمومی مدیریت و ایجاد ارتباطات و استفاده از نظرات کارشناسان، سازمانها و شرکتها را اداره میکردند اما میزان تخصصی که این شرکتها و نگاه آیندهنگارانهای که ماهیت وجودی این شرکتها داشتند ملزم به وجود متخصصانی با عمق تخصص بالا در سطوح بالای مدیریت بود. تجربه شرکتهایی مانند اپل که پیش از خروج استیو جابز شکل متفاوتی نسبت به حال داشت.
این شرکت در زمان حضور جابز شرکتی بود که در آینده سیر کرده و انگار دست در کیسه آینده میکرد و هدایایی از آینده برای مردم جهان میآورد ولی پس از خروج جابز از شرکت اپل و با حضور به اصطلاح مدیران سنتی که نقشهای معمول مدیریت را برای تمامی صنایع به کار میبردند و اعتقاد بر این داشتند که مدیریت علمی جهانشمول بوده و برای تمامی صنایع با تغییراتی قابل استفاده است، شرکت حالت سازمان اداری به خود گرفت. اپل را در بهترین توصیف در دوران بدون جابز، میتوان شرکتی آیندهنگر نامید و دیگر نمیتوان آن را آیندهنگار نامید. در شرکتهای دیگر که ماهیت آنها و سازماندهی بهسمت آیندهنگارانه است نیز به همین شکل است.بیل گیتس در مایکروسافت، سوندار پیجای در گوگل، مارک زاکربرگ در فیسبوک و… همه متخصصانی بودند که از دل همان موضوع تخصصی رشد کرده بودند و متخصصان و کارشناسانی بودند که تبدیل به مدیران بزرگی شدند که هنوز هم با تخصصشان شناخته میشوند، تا پیش از این بارزترین بخشی که از متخصصان اختصاصی خود برای مدیریت استفاده میکردند، بخش پزشکی بود که بهخاطر اهمیت و تخصص معمولا مدیریت آن برعهده خود پزشکان بود. این موضوعات اهمیت تخصصگرایی در سازمانها و حرکت بیشتر به سمت متخصصان را نشان میدهد و اگر سازمان و شرکتی در دنیای تخصصی امروز بخواهد پیروز باشد باید گرایش بهسمت متخصصانی باشد که با تخصص و دید خود میتوانند حرکات درست را پیشبینی کنند و انجام دهند. این به معنای حذف مدیریت سنتی نیست بلکه مدیریت بهصورت ریزتر و تخصصیتری به وجود آمده که پایه اولیه این مدیران تخصص آنهاست. این سبک کاملا متخصصمحور در بسیاری از صنایع و رشتهها که بسیار تخصصی شدهاند نیازمند توجه بیش از پیش به انتخاب و تربیت متخصصانی است که توان اداره کردن شرکتها و سازمانها را دارا هستند. نمیتوان صنعتی را نام برد که در این چند دهه اخیر بدون تغییر مانده باشد. برای مثال صنعت بانکداری در همین چند سال گذشته و با ورود به عصر دیجیتال تغییرات بنیادینی را شاهد بود که عمقبخشی به قسمتهای مختلف برای هر یک از این بخشها نیازمند تخصصهای جداگانه است. تزریق کردن مدیرانی خارج از سیستم و امید به اینکه بتوانند به موضوع مسلط شوند با توجه به شدت تغییرات و رقابت میتواند نتایج فاجعهباری به بار آورد. این موضوع موجب رد و انکار حضور مدیران نیست بلکه این یک تغییر پارادایمی در مدیریت است، همانطور که بیل گیتس گفته بود ما به بانکها نیاز نداریم ولی به بانکداری نیاز داریم. میشود گفت که ما به مدیریت نیاز داریم ولی دیگر به این نوع مدیران نیاز نداریم، ما به متخصصانی نیازمندیم که آموزشهای مدیریتی را بتوانند در این دوره تغییر دهند و رقابت شرکتها و سازمانها را سکانداری کنند.
* دانشجوی دکترای سیاستگذاری بازرگانی دانشگاه گیلان و عضو انجمن اقتصاددانان ایران

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد