9 - 09 - 2024
پایتخت جدید الگوی ایران توسعهیافته قرن بیستویکم
علی فراستی*
شاید طرح این موضوع، یعنی پایتخت جدید برای ایران، خیلی عجیب به نظر برسد و خیلیها بگویند «ایبابا! در ایران با این همه بدبختی و فقر و مصیبت کی به فکر پایتخت جدید است؟» و اتفاقا پیچ قضیه در همین است.
من مقالات بسیاری از صاحبنظران داخل کشور در مورد مشکل توسعه ایران خواندهام و به نظر میرسد که جدای از بافت و نقش بازدارنده عدهای ذینفوذ، ورود به مقوله توسعه ایران نقطه شروع و مرحله جهش به سوی توسعه، به صورت یک حلقه مفقوده در آمده است. مدعی هستم حلقه مفقوده توسعه ایران در تهران است و قفل توسعه آتی آن و قرار گرفتن کشورمان در کنار ممالک توسعهیافته قرن بیستویکم، از کانال تصمیم به ساختن (و نه انتقال) پایتخت جدید برای ایران باز میشود.
البته در گذشته، به خصوص در دوره پیش از انقلاب 1357، صحبتهایی در مورد ساختن یک پایتخت اداری در حاشیه تهران یا در تپههای عباسآباد مطرح بود ولی اجرا نشد. آنچه من قصد طرحش را دارم با آن ایده کاملا متفاوت است و نقطه عزیمت این ایده هم بازکردن گره بههم پیچیده توسعه ایران است که به نظر من صرفا با یک جهش خیرهکننده گشوده میشود.
پایتخت، نماد اندیشه حاکم بر کشور
شهرسازان میدانند که شهرسازی و طراحی شهری قبل از اینکه مقولهای تکنیکی باشد، مقولهای جامعهشناسانه و سیاسی است. این موضوع در مورد پایتختها به دلیل مرکز ثقل نظام سیاسی یک کشور از اهمیت ویژهای برخوردار است. میتوان در یک کشور دهها و صدها شهر جدید با اسلوب شهرسازی مدرن بنا کرد ولی تنها شماری از آنها بار سیاسی- اجتماعی دارند. این در حالی است که ترکیب، ساختار شهری، نما و ظواهر هر پایتخت شاخص اندیشه سیاسی، روش اقتصادی، نگرش اجتماعی و دید آتی حکومتهاست.
یک پایتخت میتواند گذشتهنگر باشد یا آیندهنگر، میتواند روح دینامیک داشته باشد یا روح ایستا، میتواند حیات بخش باشد یا افسرده. هر آنچه از یک پایتخت بروز داده شود روح و دستگاه فکری و سیاسی آن حکومت و طبعا آن جامعه را مشخص میکند.
یک پایتخت صرفا مجموعهای از تعدادی ساختمان در کنار هم نیست بلکه ترکیب شهرسازی و ایده پشت شهرسازی شاخص تفکر حاکم بر نظام سیاسی یک کشور است. من به دلیل تحصیلات معماری و شهرسازی و سپس ژئوپلیتیک مایلم این قضیه را از تلفیق این سه علم مورد بررسی قرار دهم.
حرکت از کل به جزء
هر شهری، مجموعهای از تعدادی مسکن و ساختمان است. وقتی از کل به جزء حرکت کنیم یا بالعکس از جزء به سمت کل برویم، میتوانیم مثال یک خانه مسکونی را به عنوان یک واحد شهری، ملاک و شاخص در نظر بگیریم. محل سکونت، سبک معماری ساختمان، نمای یک منزل و سپس نحوه تزئین باغچه، دکوراسیون داخلی، منظم بودن یا بینظم بودن اثاثیه، شکل عمومی آشپزخانه و… گویای حالوهوا و نحوه نگرش ساکنان آن منزل به زندگی، به اجتماع، به علم و به تجدد یا سنت است.
دو فردی که دارای تحصیلات و مزایای یکسان اجتماعی باشند ولی هر یک در دو محله کاملا متفاوت شهری زندگی کنند، دو نوع نگرش متفاوت و دو نوع جهانبینی گوناگون به دست میآورند. اگر یکی از این دو، در محله فقیرنشین اسلامشهر ساکن باشد و دیگری در قیطریه زندگی کند، حتی اگر هر دو کارمند یک اداره بوده و حقوق و مزایای مساوی داشته باشند، دارای دو جهانبینی مختلف میشوند. حال اگر محل سکونت این دو نفر را با هم عوض کنید، هر دو از محیط پیرامون خود تاثیر گرفته و سبک و نگرششان عوض میشود.
معماری یک شیوه نمادین برای بیان و به تصویر کشیدن عواطف و احساسات یک ملت است. در هر دوره تاریخی با تجزیه و تحلیل معماری کشورها میتوان روحیه عمومی آنها را لمس کرد. معماری زمان هیتلر یک سبک فاشیستی بود چراکه با مقیاسهای غیرواقعی و بسیار بزرگتر از ابعاد طبیعی، انسان بیننده، در مقابل آن احساس حقارت میکرد. معماری کمونیستی شوروی خالی از احساس و عاطفه انسانی است و خشک بیروح بودن آن، انسان بیننده را آزار میداد.
معماری صفوی بهخصوص در اطراف میدان عالیقاپو لطافت، ظرافت و شکوه حکومت شاه عباس را عیان میکند و انسان را به سمت عرفان و به سمت بیرون از خود میراند. معماری قاجاریه با بناهای کوتاه، دیوارهای بلند و دکوراسیون صرفا داخلی، روحیه بسته و درونگرای زمان قاجاریه را عیان میکند.
در مهاجرت انسانها تغییر میکنند و در کنش و واکنش با فرهنگهای دیگر، گاهی جرقههای روشنایی انسانی و تاریخی میدرخشد. وقتی که انسانها در مهاجرت تغییر میکنند، کشورها هم با مهاجرت تغییر میکنند ولی چون کشور قابل مهاجرت فیزیکی نیست، میتوان قلب و مرکز عصبی آن را مهاجرت داد تا جرقههای روشنایی در آن کشور بدرخشد.
به نمونههای تاریخی در جهان نظری بیفکنیم:
شهر واشنگتن پایتخت آمریکای مدرن، پیش از استقلال است. جورج واشنگتن میتوانست فیلادلفیا، بستون، بالتیمور یا نیویورک را به عنوان پایتخت برگزیند اما وی با ساختن پایتخت جدید، در واقع روح یک مملکت نوین را عرضه کرد. شهرسازی و طراحی شهری پایتخت جدید آمریکا نمایانکننده نگرش سیاسی و فلسفه حکومتی نظام ایالاتمتحده آمریکاست.
وقتی وارد این شهر میشوید، در سه ضلع میدان بزرگ شهر، فلسفه حکومت نمایان است: کنگره به عنوان نظام پارلمانتاریستی، بنای یادبود آبراهام لینکلن، به عنوان فلسفه حقوق مدنی و کاخ سفید به عنوان فلسفه اجرایی حکومت. در اطراف آن میدان، وزارتخانههای فدرال قرار دارند. بزرگی و فراخی میدان یک شاخص نگرش کلان آمریکایی است. جورج واشنگتن با این سبک شهرسازی، از گذشته استعماری آمریکا که در شهرهای ساحلی فوقالذکر قرار گرفته بود، جدا شد و فصل نوینی را در تاریخ کشور خود گشود.
باقی ماندن در شهرهایی که براساس فلسفه استعمار بنا شده بود و اغلب به صورت قارچی رشد کرده بودند، هیچگاه نمیتوانست چنین برشی را با گذشته ایجاد کند. ساختن پایتخت جدید به معنی نفی اهمیت آن شهرها نبود ولی مهم این بود که آن شهرها مدعی معرفی روحیه و نگرش نظام سیاسی ایالاتمتحده آمریکا نبودند.
ترکیه مدرن زمان آتاتورک بدون ساختن پایتخت جدید در آنکارا تحقق تاریخی نمییافت. او با انتقال پایتخت، با امپراطوری عثمانی وداع کرد چراکه استانبول شاخص روحیه، فرهنگ و شیوه حکومتی عثمانی بود.
رژیم کمونیستی شوروی با انتقال پایتخت از «سنت پِترزبورگ» به مسکو، با نظام سیاسی و فلسفه حکومتی تزارها وداع کرد و معماری مسکو و به خصوص «میدان سرخ»، شاخص فرهنگ میلیتاریستی و توتالیتاریستی استالین است.
ساختن «برازیلیا»، به عنوان پایتخت نوین برزیل، سمبل گسستن از پیشینه استعماری و نماد روحیه برزیل قرن بیستم شد. آلمان فدرال یادگار عظمت رایش اول است و این یادگار، در برلین سمبلیزه شده است بنابراین پس از وحدت دو آلمان، باید برلین بازسازی شده، مجددا پایتخت آلمان متحد شود.
اخیرا قزاقستان باوجود تمامی مشکلات اقتصادی دوران انتقال، از نظام کمونیستی به نظام آزاد، تصمیم به ساختن پایتخت جدیدی گرفته است. یکسوم جمعیت این کشور روس هستند که در نیمه شمالی این کشور مستقرند. یک صحرای وسیع این جمعیت را از مسلمانان جنوب صحرا جدا کرده است. برای جلوگیری از تجزیه احتمالی کشور، یک شیوه انتقال پایتخت باقیمانده از زمان استعمار روسیه، به نیمه شمالی بود که هماکنون در درست ساختن است و قرار است پس از ساخت، نقلوانتقال انجام گیرد. بدین ترتیب بنای قزاقستان نوین و متحد، در پایتخت جدید آن سمبلیزه خواهد شد.
تهران، نماد عصر تاریکی
دو شهر تهران و واشنگتن تقریبا در یک مقطع زمانی پایخت شدند. اولی مظهر افول یک ابرقدرت و دومی مظهر عظمت یک ابرقدرت شد.
سابقه شهر تهران به زمان قاجاریه برمیگردد که این محل را به عنوان مقر نظامی برگزیده و سپس کاخی در آن بنا کرده و بعد پایتخت شد. نظر به اینکه این شهر به طور خلقالساعه انتخاب شد، هیچ طرح و برنامهای هم برای آن وجود نداشت بنابراین رشد و گسترش آن به صورت کور و خودبهخود شکل گرفت. در هر گوشهای، ساختمانی، بازاری، سربازخانهای، کاخی، ادارهای و… ساخته شد اما یک شباهت بین این شهر و واشنگتن هست و آن اینکه هر دو تفکر و فلسفه حکومتهای خود را سمبلیزه میکردند.
در مورد واشنگتن قبلا توضیح داده شد، ولی تهران چه چیزی را سمبلیزه میکند؟
روحیه بسته، درونگرا، هرج و مرج، بینظمی، عدم امنیت، نظام ملوک الطوایفی، بیبرنامگی سیاسی- اقتصادی سه شخصیت بارز تهران، یعنی بازار، مسجد و سربازخانه، پایههای نظام قاجاریه را آشکار میکنند.
شاهان پهلوی جز ماله کشیدن بر یک بنای متروکه و فرسوده کاری نکردند. هنوز پس از 200سال این شهر هویت فرهنگی ندارد اگرچه به نظر عدهای، ثقل آن بازار است ولی بازاری باقیمانده از عصر استعمارگران روس و انگلیس.
وقتی چنین شهری الگوی روحی، فرهنگی برای توسعه شهرهای دیگر کشور شود میتوان تصور کرد که چه تصویر تاریک و مغشوشی از توسعه و شهرنشینی در ضمیر یک ملت شکل میگیرد. مضرات یک چنین شهری باعث رشد فرهنگ ضدمدرنیسم در قشر عقب افتاده جامعه شد که عقدههای آن در زمان انقلاب 57 منفجر شد. شهری که دو چهره شدیدا فقیر و شدیدا مرفه را به طور ناهنجار و دیوار به دیوار در خود جای داده و تفاوت طبقاتی را در تمام نمادها و محلههایش به عریانترین شکلی به نمایش میگذارد. چنین الگویی از توسعه بالطبع فرهنگ ضدتوسعه را هم در پی خواهد داشت.
ضرورت یک تکان تاریخی
به نظر من، به عنوان یک تکان تاریخی، اجتماعی و فرهنگی، اولین برنامه توسعه یک دولت مردمسالار ساختن یک پایتخت جدید است؛ پایتختی که هر ایرانی در هر کجای جهان به آن افتخار کند و ملاک جهش به سوی توسعه باشد. مهم ساختمان فیزیکی پایتخت نیست بلکه مهم انگیزش و اعتمادبهنفسی است که در یک ملت تحقیر شده، پس از سه قرن تحقیر داخلی و خارجی ایجاد میشود. همانگونه که مردم به اصفهان و تختجمشید افتخار میکنند. نیاز دارند به واقعیات امروزین خود نیز افتخار کنند. نمیتوان همیشه در گذشتهها و در خاطرات قرون قبل سیر کرد. پایتخت، به عنوان نماد و مظهر اقتدار و شکوه و عظمت یک ملت، باید تابلوی نوینی از مدرنیسم و توسعه را به نمایش بگذارد.
برای ایرانیانی که به کشورهای غربی و ژاپن سفر میکنند یکی از چیزهایی که چشمگیر است همین مساله شهر است. نمیتوان کامپیوتر و ماشین و تکنولوژی را برای آنها آورد تا باور کنند ولی تکنولوژی خدمات فنی و اداری شهری را باید ساخت تا ببینند و لمس کنند.
مطمئنا بنای یک پایتخت مدرن و مجهز به تکنولوژی پیشرفته خدمات شهری، تنها به جابهجایی فیزیکی سیستم حکومتی منجر نمیشود بلکه در پناه این تغییر، میتوان دگرگونیهای بنیادین را در ساختارهای اقتصادی و حتی سیاسی جامعه پدید آورد و آن را الگوی سایر نقاط کشور قرار داد. از این نظر معتقدم ساختن یک پایتخت جدید نهتنها ما را از یادگار سیاسی قاجاریه جدا خواهد کرد بلکه مظهر ملموس و مادی توسعه قرن بیستویکم را نیز در بطن خود خواهد داشت.
مضافا شهر تهران از نظر تراکم از حد انفجار هم گذشته است و هیچ دستگاهی قادر به پاسخگویی به مشکلات روز افزون آن نخواهد بود. هزینه خدمات و تعمیرات این شهر در درازمدت بسیار سنگینتر از ساختن یک پایتخت جدید است. مشکلات عدیده اجتماعی، زیستمحیطی، آلودگی، ترافیک، آلونکنشینی، بهداشت، تأمین آب و مایحتاج آن و مهمتر از همه، قرار گرفتن در یک منطقه زلزلهخیز، نکات مهمی است که در هر طرح جدی توسعه، حل آنها به عنوان اولویت درجه یک منظور میشود. اتخاذ یک شیوه رادیکال در حل این مشکل که چندین دهه است زنگ خطر آن بهصدا در آمده، الگویی برای حل رادیکال دیگر مشکلات اقتصادی و اجتماعی به دست خواهد داد.
بالطبع انتخاب یک منطقهای بایر در ایران، این امیدواری را به مردم خواهد داد که دولت مجری این طرح، قادر به حل سایر مشکلات جامعه و حتی آباد کردن روستاهای دور افتاده و آباد کردن کویر هم خواهد بود بنابراین به عنوان سرلوحه برنامه انتخاباتی خود، ساختن یک پایتخت مدرن و متناسب با قرن بیستویکم را به عنوان اولویت درجه یک اعلام میدارم.
امیدوارم با این محمل حقیقی و ملموس، سرمایههای معنوی و مادی ایرانیان داخل و خارج کشور زنده و فعال شده و از توان بالای مهندسان، شهرسازان، هنرمندان، فنیکاران و مدیران ایرانی نهایت استفاده شود.
در فرانسه یک مثلی هست که میگوید: «وقتی ساختمانسازی متوقف شود، همه اقتصاد متوقف میشود.» اقتصاددانان با این نظر هم رای هستند که موتور محرک اقتصاد و یک شاخص مهم توسعه، میزان سرمایهگذاری در امورات ساختمانی و راهسازی است. با این قبیل پروژهها میتوان هم به جلب سرمایههای بخشخصوصی دست یافت و هم تعداد زیادی شغل ایجاد کرد و چرخ بسیاری از بخشهای اقتصادی را به حرکت درآورد.
گر که فتد مرا گذر بار دگر سوی وطن
سرمه چشم میکنم خاک دیار خویش را
(مؤید ثابتی)
*عضو سابق هیات علمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد