9 - 11 - 2017
ضرورت ارجگذاری به فرهنگ زندگی
محمدرضا نیکنژاد- گرچه خودکشی همزمان دو دختر اصفهانی به تنهایی توانست بر فضای اجتماعی- رسانهای کشور اثر بگذارد اما انتشار کلیپ پیش از خودکشی آنان و استقبال شگفتآورشان از مرگ، شوک بزرگی بود که بیگمان نیازمند پژوهش و اندیشه گستردهتر و ژرفتر در این زمینه است البته به دور از پیشداوریهای جناحی و تحمیل نگاه سیاسی- فرهنگی ویژه. برای یافتن چنین رویکردهایی نیاز به تلاش چندانی نداریم. در روز نخست انتشار خبر خودکشی همزمان این دو دختر، دستاندرکاران به سرعت ریشه چنین رویدادی را یک بازی رایانهای دانستند. این خبر گرچه بازتاب گستردهای در رسانههای حقیقی و مجازی داشت اما به همان سرعتی که گفته و منتشر شد، از سوی نهادهای دست اندرکار رد شد! بیگمان گسترش بیپایش فضای مجازی و رفتارهای واکنشی جامعه و به ویژه دستاندرکاران در برابر آن، زمینه اثرگذاری آسیبزای این فضای هراسآور را فراهم کرده است. اما اینکه هر رخداد بد و ضدارزشی در گستره اجتماعی را نیز به آن پیوند بزنیم و بخواهیم مانند گذشته بدون برنامه و راهکارهای برآمده از پژوهش و تجربه، تنها ساز مخالف کوک کنیم و کوتاهترین راه یعنی برخوردهای سلبی را فراروی خویش و جامعه بگذاریم نیز پاک کردن صورتمساله و درجا زدن و انفعال در برابر چنین فضایی خواهد بود. در سالهای گذشته و البته به یاری همین فضای مجازی، خبرهای ناگوار خودکشی کودکان و نوجوانان بیش از گذشته پخش میشود و این میتواند فرصتی را فراهم کند برای بررسی ژرف و دانشبنیاد چنین رخدادهایی و رسیدن به راهکارهایی که دستکم بتوان شمار چنین خودکشیهایی را کاهش داد. اما گمانی نیست که در این راه نخستین گام شفافیت و خبررسانیهایی به دور از مچگیریهای جناحی و سیاستزدگیهای معمول است که امیدواریم دستاندرکاران بتوانند خود را از چنین نگاهی برهانند و همه در مسیری درست گام برداریم.
رفتارهای ناباورانه پیش از خودکشی این دو دختر نادر بوده و به باور نگارنده نیازمند اندیشه و پژوهش بیشتر است. دختران نوجوان در حالی که میخندیدند و پیامهای سرخوشانهای به دوستان و نزدیکان خویش میدادند، به قتلگاهشان نزدیک و نزدیکتر میشدند. چنین رفتاری را اگر در کنار همکاری و همراهی آن دو برای خودکشی بنشانیم، به پرسشهای اندیشهسوز فراوانی برمیخوریم که پاسخشان بسی دشوار و نگرانکننده است. چرا دو نوجوان دانشآموزی که باید به آینده و زندگی زیبا و امیدوارانه، خانواده و پدر و مادرانی آرزومند خوشبختی آنان، آرزوهایی زنانه مانند عروس شدن و بچهدار شدن و… بیندیشند و برای رسیدن به آنها خواهان زندگی طولانیتر باشند، تن به خودکشی میدهند؟ آنان به زندگی و مرگ چگونه مینگریستند که سرخوشانه به سوی مرگ پر گشودند؟ آن هم مرگی از نوع خودکشی! اینگونه خودکشی شگفتآور پیامد چه سازوکارهای اجتماعی- فرهنگی میتواند باشد؟
آنچه در این رخداد تلخ نمیتوان بر آن چشم پوشید، ناکارآمدی دو نهاد مهم و تاثیرگذار یعنی خانواده و مدرسه است. بیگمان این دو نهاد نتوانستهاند راهکارهایی را به کار ببندند که زندگی برای آن دو نوجوان و بسیاری دیگر مانند آنها آنقدر ارزشمند و زیبا و دلچسب باشد که به آسانی از آن دل نبرند و همهجوره برای حفظش تلاش کنند. خانه و مدرسه نتوانستهاند به درستی فرهنگ ریشهدار عشق به زندگی و تلاش برای بهرهگیری بهینه از آن را به آیندهسازان کشور منتقل کنند. در حالی که به باور بسیاری از کارشناسان و جامعهشناسان، جامعه جوان کشور در بحرانهای گوناگونی به سر میبرند و هیچ برنامهای برای گذر از بحران نداریم. از نهاد خانه که بگذریم در مدرسه با فشارهای گوناگون بر این بحرانها دامن زده میشود. فشارهایی مانند سرکوب هیجانات جوانی در مدرسهها، پوشش رسمی و اجباری، بیزاری و گریز آشکار از درس و مشق و مدرسه، همچنین فرهنگ استرسزای معدلمحور و کنکورمدار، چیرگی فرهنگ آموزشی ناشاد و گریزان از آزادی در مدرسه و… بر بحرانیهایی دامن میزند که ریشههایش در خانه و جامعه شکل میگیرد و گسترش مییابد. گمانی نیست که مدرسه میتواند در جلوگیری از رویدادهای تلخی مانند خودکشی دو دختر اصفهانی موثر باشد به این شرط که به فشارهای بیسود آموزشی پایان دهد و به جای کتابهای کمکدرسی گران، بیسود و آسیبزا به کتابهای بزرگان فرهنگی کشور بازگردیم و فرهنگ ارجگذاری به زندگی را بیش از فرهنگ مرگ بستاییم و محترم شماریم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد