4 - 09 - 2017
قهرمانان دروغین
محمد میلانی- فرقی نمیکند! هیچ قاعده و ساختاری هم ندارد. اصلا نیازی به داشتن ساختار نیست. کار یا فعلی که به معنای واقعی از بطن نامطلوبترین عناصر و نتایج اجتماعی بروز پیدا میکند، چطور میتواند قاعدههای اجتماعی و معیشتی همان جامعه که درگیر کوچکترین مسایل عرفی است را درنوردد؟ سلبریتیهای قلابی و مقلد به معنای قابل فهم آن، معروف و مشهور شدن بدون هیچ ذوق، تلاش و یا نبوغی و در مدت زمانی کوتاه، چه جایگاهی در چنین جامعهای میتواند داشته باشد؟ اجازه بدهید برای فهم بهتر موضوع قدری به گذشته رجوع کنیم، چند نمونه داخلی مثال بیاوریم و به سراغ بهترین نمونه جهانی در این خصوص برویم.
فقدان امکانات، شهرت کاذب
جامعه پرتعداد و بیسامان هندوستان به لحاظ تعدد افراد در گونههای اجتماعی مختلف، دارای قاعدههای عجیبی برای زندگی است که اگرچه در فرهنگ اجتماعی و زندگی روزمره آنها امری معمول و قابل پذیرش است اما همین موارد کافی است تا در ساختار اجتماعی و فرهنگی کشور دیگری بهعنوان بحران اجتماعی تلقی و مطرح شود و همه دستگاههای اداری، اجرایی، نهادهای مدنی و ساختارهای فرهنگ مردمی آن کشور، برای رفع این معضل تلاش کنند. در این مثال تلاش جامعهای برای رفع معضل را بیان کردیم، در صورتی که در بسیاری از جوامع چنین برداشت و تلقی در جریان است اما علنا اقدام درخوری صورت نمیگیرد. اما در جامعهای نظیر هندوستان این نوع زندگی علنا مصوب ساختار اجتماعی آنجا تلقی میشود و به تعدد وجود دارد. از این روی است که این سرزمین با تنوع فرهنگی و ضدفرهنگی گستردهاش بهترین نمونه و مثال برای همه دنیا و تحلیلگران تناقضات فرهنگی و اجتماعی میتواند باشد. براین مبنا در هندوستان و شهرهایش خانوادههایی هستند که در کنار خیابان یا در انتهای معابر زندگی میکنند و بدون هیچ تشریفاتی روزگار میگذرانند. تحصیل میکنند، عاشق میشوند و باز همینطور با آمدن فرزندی چرخه زندگی برایشان تکرار میشود. در چنین زندگیای وقتی کعبه آمال، تجملات و زرق و برق زندگی اشرافی یا حتی آرامش و امنیت خاطر طبقه متوسط شهری باشد و در عین حال میل رسیدن به این نوع زندگی در قالب خیالات باشد، طبیعی است که فرد مدام به تصوربافی اهمیت میدهد تا به تلاش برای رسیدن و یا حتی عدم تمایل به تجربه آن نوع زندگی. این مدل از افراد دقیقا مثال بارزی از طبقهای عمومیت یافته هستند که در سرتاسر دنیا برای بیان وضعیت آنها جامعهشناسان و منتقدان اجتماعی به مدل هندی از آنها یاد میکنند. این طبقه به اصطلاح عام محروم اجتماعی همه چیز نمیخواهد، بلکه خود را در قالب همه چیز میبیند. دوست ندارد دانشگاه برود و یا در مدارج عالی اداری کار کند و برای آن تلاش کند. فقط دوست دارد یک شب بخوابد و فردا طلیعه صبح به آن برسد یا چشمهایش را وقتی میبندد و صبح که از خواب برمیخیزد تبدیل به دانشمندی تراز اول شده باشد. یا تاجری باشد که مدام جلوی پای این و آن سکه طلا پرت کند. «فیلم هندی» بهعنوان اصطلاحی ناشی از توهم، بر رفتار و تمایلات این قشر از جامعه از همینجا نشأت گرفته و معنای اجتماعی خود را بازیافت کرده است.
ما و دنیای واقعی فیلم هندی
جمعیت چنین طبقهای بدون شک در ساختار اجتماعی ایران درحال افزایش و در کمال تاسف طرز تلقی و خواستههایش مدام درحال گسترش است. در بدترین شرایط از دیگر طبقههای اجتماعی موجود ساختار اجتماعی ایران، به دلیل کاهش اهمیت و استناد امور روزمره به فرهنگ اصیل و نیز کاهش تمایل و خواسته افراد به واقعیتهای لازم و موجود چنان اقبال به این طبقه معیوب در حال افزایش است که زنگ خطر گسترش آن در حال نواخته شدن است اما تلاش و اقدامی در راستای محدود کردن آن دیده نمیشود.
از در و دیوار نیز نشانههایش هویداست. در حالی که از بد اتفاق شبکههای مجازی و اجتماعی نیز بهعنوان عامل اصلی به وقوع و تولید چنین انسانهایی کمک تام و کاملی میکنند. بیشک اگر آنها نباشند، این طبقه در جامعهای نظیر ایران چگونه میبایست به صورت گسترده شکل بگیرد؟ از این روی هر روز تست و آزمون افراد برای معروف و مطرح شدن افزایش چشمگیری مییابد. مشکلات بحرانی نظیر کمبود منابع و ذخایر آبی کشور، مشکلات اجتماعی حاد در سطح جامعه اعتیاد عیان، تخلفهای اداری، مشکلات ترافیکی و... همه در ذهن بسیاری به بیاهمیتترین مسایل نسبت به خبر آمدن فیلم رسوایی فلان هنرمند یا پولدار شدن فلان خواننده رپ تا چند روز آینده، تبدیل شده است. اجازه دهید فقط از روی تصادف و رعایت ضوابط اخلاقی به چند مورد از پرچمداران و مشوقان این طبقه ایرانی که پتانسیل عظیم جامعه را نیز به سمت هدررفت فرهنگی، اقتصادی و حتی علمی میبرند، اشاره کنیم. ذکر این مهم نیز حائز اهمیت است که بحث زمان به طرز عجیبی در کهنه و نو ماندن چنین سلبریتیهایی مهم است و مثالهای طرح شده در واقع به لحاظ زمانی نو هستند.
مورد اول: کریم تو مسلمان نیستی!
وقتی بر سر بازی پاسور آنچنان به زمین و هوا میپرید و حرص میخورد هرگز نمیدانست که روزی از این مانند اسپند به هوا پریدنش مردم به وجد خواهند آمد، در تلفنهای همراه همدیگر او را نشان میدهند و میخندند. آقا رحیم رئیسی معروف شد! به همین راحتی. نکته جالب این است که اجتماع ایرانی با توسل و الگوگیری از شبکههای اجتماعی یک ابرقهرمانی برای خود ساخت که بیهیچ دلیل خاص یا حتی شأن موقعیتی این اصطلاح را برای خنده و مزاح جمعی مدام به کار میبرد. جالبترین بخش این روایت از فرهنگ ما این است که مدتی پیش شخص مورد نظر اقدام به ایجاد کسب و کاری جدید کرد که در بنر تبلیغاتیاش همان تکهکلام را نوشته تا مردم کسب و کار جدید او را بهتر بشناسند. این تبلیغات با چنین الگویی دقیقا نشان میدهد که آقای رحیم رئیسی که ناگهان معروف شد، در دومین مرحله از زندگی تلگرامی خود از مردم میخواهد که به کسب و کار او رونق دهند. به چه معنا؟ به این معنا که تهیه غذا از من در مقام رحیم رئیسی، خاطرهای را در ذهن متقاضی و مشتری ایجاد میکند که باید آن رفتار بنده در آن کلیپ را به خاطر بیاورند و بخندند و این خنده باعث رونق کسب و کارم و توسعه آن شود! بدترین وضعیت بیرون از این تلقی آقای رئیسی دقیقا همان اجتماعی هستند که به این دلیل و با این نیت مشتری میشوند و با حسرت رونق کسب و کار رحیم رئیسی را شاهد خواهند بود! چنین بحرانهای اجتماعی اگرچه جدی گرفته نمیشوند و درحال حاضر بسیار طبیعی از کنار آنها میگذریم اما باید مدتی بعد چشمانتظار بزرگترین خلأهای شخصیتی و اجتماعی باشیم.
مورد دوم: امیرعباس کچلیک
بدترین شکل از بحران حاکمیت فیلمهندیمآبی بر شکلواره اجتماع ما نمونهای از بیماری بحران شده جامعه است که با کمال تاسف حتی توانسته ارگانهای معتبر اداری یا خدماتی عمومی را نیز درگیر خود کند. زمانی که دوست دایی به این کودک ترقه از نوع سیگارت را نشان میدهد، امیرعباس با آن چشمهای بهتزده، شیطنت شیرین و جذاب کودکانهاش را نشان میدهد. این مورد اگرچه برای دیدن حتی چندین دفعه شیرین است و خنده و تبسم به همراه دارد، اما ساختار رخدادهای بعدی به هیچ عنوان نشان و خبر از سلامت اجتماعی ما نمیدهد. بعد از یک ماه که از انتشار این فیلم معروف امیرعباس گذشت، یکی از شبکههای مجازی اینترنتی با او مصاحبهای ترتیب داد.
ر این مصاحبه مادرش دقیقا از هنگام پفک خوردن و بیان حسرت امیرعباس در نداشتن شانس برای خرید شانسی نسبت به بچههای دیگر میگوید. حال او یک ماه پس از این ماجرا، مشهور است و همه او را میشناسند. خودرویی به او از جایی هدیه داده شده بود و خودش نیز میگفت که دوست دارد مبالغی دریافت کند تا ماشین شاسی بلند بخرد. مادر این اتفاق و شرایط بعد از آن را لطف خداوند و توجه او به امیرعباس درست حین خوردن پفک و گلایه از اینکه شانسی خوب برایش در نمیآید میدانست. بعد از آن بود که دانشگاه علوم پزشکی محل زندگیاش سنگ تمام گذاشت و دندانهای امیرعباس را ترمیم کرد. دندانپزشکی که به دوربین نگاه کرده و میخندد. او هم تمایل به سلبریتی شدن دارد! در زنندهترین شکل ممکن مجری همان کانال مجازی از امیرعباسی که تکلمش هنوز به حد و سن قابل قبولی نرسیده، در مورد ارتباطش با دختران محله میپرسد. ترویج زننده رفتار لوس و مبتذلی که از قضا در جامعه ما این روزها خوب رشد کرده و به سمت یک رفتار عرفی معمولی در حرکت است. درست در منطقهای که کودکان فقیر شهری و روستاییاش بسیار بدتر از امیرعباس بعد از کچلیک خوردن دندانهایشان درد میگیرد اما چون بخت و اقبال از نوع اقبالهای نابهنگام و نامناسب فرهنگی جامعه پشت و پناهشان نیست، شاید حتی در کوچکترین چیزهایی که داشتنشان حق طبیعی آنهاست نیز محروم بمانند. سلبریتی بودن از این نوع تا این حد میتواند در جامعه بیمار امکانات را به سمت خودش بکشاند اما برای محتاجهای واقعی محال است! امیرعباس سمبل جامعه قحطیزده فرهنگی ماست که امروز مدام او را با عکسهایی خاص در کنار این و آن میبینیم. یکی از آن عکسهایی را که امیرعباس با ژست سلبریتیهای خارجی گرفته است را اگر مثلا سوشا مکانی میگرفت دستکم شش ماه دیگر از مسابقات محروم شده بود. اما امیرعباس نه تنها محروم نمیشود بلکه به سمت خواننده شدن نیز پیش میرود چون جامعهای به دنبالش صف بستهاند. به این دلیل که سلبریتی است. در فحوای کلامش چند روز پیش نام هنرپیشهای معروف را به زبان میآورد و در کمال تعجب چند روز بعد در کنسرت وی حاضر میشود و رپ میخواند. این نوعی سلبریتی پروری و سلبریتیدوستی سطح پایین در اجتماع که امیرعباس پرچمدار آن شده، است. تماشاگرانی که اوج یک لذت عالی را تجربه میکنند. سلبریتیها اگر خوب بدانند چه میخواهند دیگر ابتذال این کوتهفکری عمومی و سرایت داده شده را نمیتوان ریشهکن کرد.
امیرعباس دقیقا ماشین شاسیبلندی را در مصاحبههایش مطالبه میکند که کعبه آمال موج عظیمی از افرادی از اجتماع است که یکشبه میخواهند به همه چیز برسند. از این رو است که جوانهای متعلق به طبقه نامفهوم اجتماع ایرانی در قالب و کسوت امیرعباس دابسمش میسازند و دریک شب سرنوشتساز از عمه و خاله و دایی و... میخواهند فیلم آنها را انتشار دهند، شاید بخت یارشان باشد و ناگهان به همان دنیای سلبریتی و محتوایش که در حسرت آن شب را روز و روز را شب کردهاند، برسند.
مورد سوم: دابسمشسازان
بنا به سخت کردن مفاهیم موجود این نوشته را نداریم اما بیاختیار وقتی صحبت از دابسمش میشود یاد آن هنر بیهنر از نوع زنندهای میافتم که ژان بودیار از آن بهعنوان تهوع اجتماعی یاد میکند. اجتماعی که پسماندههای خودش را یکبار دیگر در قالبی دروغین که هنر نیست اما به اجبار و به تحمیل از آن به مفهوم هنر یاد میشود بیرون میریزد. همه آنهایی که امروز در مقام فردی یا گروهی با اپلیکیشن دابسمش یا به انتخاب خودشان اقدام به تقلید از نوع دابسمشی میکنند، جزو همان دستهای هستند که سودای معروفیت و محبوبیت یکشبه را در دل دارند. کسانی که میخواهند معروف شوند تا به زعم خودشان از زندگی نامتوازن و دوست نداشتنی خودشان بیرون بزنند و خوشبخت شوند. این فرآیند، انرژی بیش از اندازهای از جامعه میگیرد و درعوض هیچ پشتوانهای نیز برای مشتاقان این راه ندارد که ارائه کنند.
درحال حاضر بسترهای اجتماعی ما به طرز عجیبی در معرض آسیبهایی از این دست است. براین اساس به محض کوتاهی در یک بخش، نمیتوان ادعا کرد که مشکلات را درست برطرف میکنیم. جامعه امروز ما بستری برای سلبریتیمآبهایی شده است که به طرز نگرانکنندهای توان، تحمل و تلاش عمومی در جهت اعتلای عمومی و اجتماعی را از ما گرفتهاند. تشبه به سلبریتیها خودش عارضهای بزرگ است که شأن همه چیز را زیر سوال میبرد. برای مثال اگر تا دیروز کسی که به بهترین و زیباترین شکل ممکن میتوانست سازی را بنوازد و سلبریتی شود، امروز در پس ذهن آن طبقه کمبوددار احتمال دارد کسی که چشمهایش را میچرخاند یا با دستش صدایی در میآورد سلبریتی توده قابل توجهی از جامعه بشود. در واقع، به نحو بسیار زنندهای ارزش همه امور اصیل درحال از بین رفتن است و از طریق زندگی به سبک سلبریتیمآبی جدید، هیچ چیز دیگری نمیتواند بهعنوان ارزش اصیل تلقی شود.
سخن پایانی
نمیتوان به این آسیبها فکر نکرد درعین حال یک تنه از طرف یک نفر یا یک جریان هم کاری ساخته نیست. رویای مردمانی که به طرز بسیار عجیبی نیاز به خوشبختی و رسیدن به بلندترین قلههای ترقی را در توجه به راههای بسیار کوتاه و از آن خاصتر به سلبریتی شدن در میان موج عظیمی از مردمانی میبینند که تشنه دیدن چیزهایی هستند که خاص باشد. از این رو دست به هرکاری میزنند تا بتوانند به تبعیت از الگوهای موجود سلبریتی شوند. این وضعیت که از قضا درمیان بسیاری به یک وضعیت عمومی با اشتراک در الگوها، رفتارها و حتی نوع گفتار مشترک در میان آنها بدل شده است، بیهیچ تردیدی میتواند طبقهای خاص را شکل بدهد؛ طبقهای سرخورده از موقعیتهای اجتماعی و فردی که تنها راه رسیدن به هدف و مقصد را شکل خاصی از شهرت میداند که در قاعدههای مجازی برای فرد فراهم میآورد. طبقهای که اگر هیچ واکنش تندی نیز دربرابر آنها نشان ندهیم، دست کم میتوان گفت که تعهد به اخلاق اجتماعی و فردیت عمیق را ندارند؛ دو اصلی که همیشه سلامت روان و اخلاق عمومی را تضمین و جامعه را به سمت ارزشها هدایت میکند. اگر جامعه بتواند شکافهای عمیقی که از نبود اخلاقمداری و ارزش دادن به شخصیت انسان از لحاظ فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی به وجود آمده را،پر کند، کنترل سلبریتیها هیچ معنایی نخواهد داشت. در چنین وضعیتی سلبریتیهای کاذب و دروغین نیز تبدیل به افرادی در جامعه میشوند با همان سطح اجتماعی موثر و انگیزهدار در جهت اخلاقمداری مدنی و در راستای توسعه نگاه ترقیمحور برای خود و جامعه.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد