8 - 08 - 2017
کارت مترو و شارژ اینترنت
هومن جعفری
۱- روز خبرنگار رسیده. قسطهایم را دادهام. کمی پول تا آخر ماه مانده اما دیگر هیچ حقالتحریری نمانده پس باید با همین سر کنیم. اعتبار کارت مترویم دارد تمام میشود ولی خوشبختانه مشکلی برای اینترنت خانه ندارم. همین دو سه روز پیش پنج گیگ دیگر خریدم. احتمالا تا آخر ماه بکشد. با این همه حجم فیلم و سریالی که باید دانلود کنم تا برای اینجا و آنجا حقالتحریری بنویسم، خیلی نمیشود مطمئن بود. مهمترین چیزهای زندگی روزنامهنگارهای حقالتحریری همین دوتاست. کارت مترو و شارژ اینترنت.
۲- روز خبرنگار رسیده. خدا را شکر که همه جا حقالتحریری هستم و از شر مراسم روز خبرنگار راحت میشوم. خیلی مراسم خستهکنندهای است. همه دور هم جمع میشویم و روز مرگ یک خبرنگار دیگر را جشن میگیریم در حالی که قاعدتا نباید اینطور میشد! یعنی قاعدتا باید در چنین روزی رخت سیاه بپوشیم و شمع روشن کنیم نه اینکه کیک و میوه بخوریم. قیافههای همه را نگاه کن. روز خبرنگار رسیده و هیچکدام خوب نیستیم. حالمان خوب نیست. دست و لبخندهایمان خالی است. جیب که دیگر هیچ. خواننده نداریم. در هیچ کجا. من آن روزهای خوب را یادم هست که برای هر مطلب صدها تلفن داشتیم و کلی نامه. من آن روزها را یادم هست که خوانندههای روزنامه یا مجله میآمدند تا نویسنده محبوبشان را ببینند. من یادم هست روزگار خوب نمایشگاههای مطبوعات و دیدار با نویسندههای هیجانانگیز زندگی را.
۳- امروز خبر رسید که قرارداد بیمهام برای چهارماه دیگر تمدید شده. چهارماه دیگر فرصت دارم دفترچه بیمه داشته باشم. تا دفترچه بیمه نداشته باشی نمیفهمی چه نعمتی است. این را فقط وقتی میفهمی که دیگر نداری. دردها و بیمارها همان لحظه خبردار میشوند. هر وقت بیمه نداری مریضیها از راه میرسند. باور میکنی یک سرماخوردگی ساده برایت ۵۰ تا ۶۰ هزار تومان خرج دارد؟
۴- باجناقم کارمند بانک است. خانه بزرگی دارد با دو تا ماشین. آدم محترمی هم هست. من هم روزنامهنگارم. شأن اجتماعی دارم و نگران قرارداد اجازهام هستم که دو سه ماه دیگر باید تمدید کنم و هر روز یک خبر میآید که امسال به خاطر کاهش سود اجارهها گرانتر میشوند.
۵- زندگی فقط صد سال اولش سخت است ولی وقتی روزنامهنگاری پنج سال زودتر بازنشسته میشوی در نتیجه زندگی فقط ۹۵ سال اولش سخت است! بعدش را یک کاری میکنیم!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد