9 - 08 - 2017
هیچ روزی روز من نیست!
محمدرضا ستوده- مثل اینکه امروز همه قراره در مورد روز خبرنگار یادداشت بدن. روز خبرنگار یادداشت دادن داره؟
در مورد کمپولیهاش بنویسیم یا بیپولیهاش؟
در مورد بیکاریهامون بنویسیم یا کمکاریهامون؟
واقعا نمیدونم چی میشه که یه آدم تصمیم میگیره خبرنگار بشه؟
چی پیش خودش فکر میکنه که میاد تو این کار؟
جدا از اینکه جدیدا یه سری از سر بیکاری میان سراغ این کار ولی قدیمیترها میگفتن اینجور کارا عشقه..
اون زمانی هم که توی رادیو بودم، حقوقا کم بود و تازه گاهی با تاخیرم واریز میکردن. بعد به قدیمیترها میگفتم شماها واسه چی ۲۰ ساله با این وضع اینجا موندین، بعد اونا میگفتن: رادیو عشقه.. ولی من از همون موقعش میگفتم عشق چیه بابا.. پولمونو بدید میخوام برم تجریش شلوار بخرم.. عشقم به رادیو کجا بود!
البته رادیو رو دوست داشتم ولی نه انقد که اگه حقوقمو ندن بگم عب نداره عوضش عاشق رادیوئم!
شب که میشه آدم میخواد یه بندری بریزه تو این شیکمش سیر شه، آخه آدم گرسنه عشقو میخواد چه کنه، رادیو سیخی چند مسلمون!
از چاله در اومدیم افتادیم تو چاه.. از رادیو توی مطبوعات..
یه موقعها به این فکر میکنم قرار نیس ما مث آدم زندگی کنیم.یا قراره مثالی باشیم که پدر و مادرها ما رو به بچههاشون نشون بدن و بگن: بابایی این ستوده رو میبینی؟ مث این نشو!
من خبرنگار نیستم.. شاید روزنامهنگار باشم، شایدم نباشم ولی الان که دارم این یادداشتو توی روزنامه مینگارم، خیلی چیزا ندارم از جمله پول!
امروز روز من نیست.. نه امروز روز منه نه ۳۶۴ روز دیگه سال!
روز هر کی هست روزش مبارک…
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد