23 - 06 - 2017
ردپای دلالها در قدرتنمایی بازیکنان
شاید این تابستان بهعنوان تابستان قدرتنمایی بازیکنان به یاد بماند. کریستیانو رونالدو از طریق زیردستانش اعلام کرده تصمیمش برای ترک رئالمادرید غیر قابل بازگشت است. جان لوئیجی دوناروما که تازه فوریه امسال به سن قانونی رسید پیشنهاد میلان برای تمدید قراردادش که او را تبدیل به یکی پردرآمدترین دروازهبانان جهان میکرد را رده کرده است. الکسیس سانچز و مسوت اوزیل در سال آخر قراردادشان با آرسنال هستند و هیچکدام تمایلی به تمدید آن نشان ندادهاند و مارکو وراتی هم به پاریسنژرمن گفته دیگر برای این باشگاه بازی نخواهد کرد و قصد دارد به بارسلونا بپیوندد، تصمیمی که نه به خاطر پول بیشتر بلکه به خاطر پرستیژ است.
در این میان همان بحث همیشگی وفاداری پیش میآید و همان جواب همیشگی بازیکنان و ایجنتها، اینکه عمر حرفهای یک فوتبالیست محدود است و در این زمان باید بیشترین استفاده را از آن ببرد. البته همانطور که بازیکنان باشگاهها را برای انتقال به تیمی دیگر با دستمزدی بالاتر تحت فشار قرار میدهند، باشگاهها هم بدون چشم به هم زدن بازیکنانی که دیگر به آنها احتیاج ندارند را بیرون میاندازند.
اما مفهوم وفاداری از نظر هواداران و بازیکنان متفاوت است. علاقه هواداران به بازیکنانشان مثل عشقی بین مادر و فرزند است، بدون شرط و شروط، همیشگی و حتی وقتی با کارهایشان به مرز جنون میرساندنتان. وفاداری از منظر بازیکنان- بدون در نظر گرفتن نمونههای نادری چون بازیکنانی که حاضرند از حقوقشان کم کنند تا برای تیم مورد علاقهشان بازی کنند- در بهترین حالت نشان دادن شور و علاقه و وظیفهشناسی مادامی است که در یک باشگاه هستند. انتقال این بازیکنان از تیمی به تیم دیگر شور و علاقهشان را هم با خودشان منتقل میکند. دسته دیگری از بازیکنان هم هستند که البته مثل مزدورانی حرفهای مدام از تیمی به تیم دیگر میروند و شغلشان را انجام میدهند و هیچ مشکلی با تعویض پیراهن ندارند.
مساله دیگر در جدال و قدرتنمایی بازیکنان و باشگاهها این است که در نهایت همیشه این باشگاهها هستند که پیروز میشوند و کنترل شرایط را به دست میگیرند. بیایید با این دید چند خط داستانی اصلی ترنسفرهای تابستانی امسال را بررسی کنیم.
از وراتی شروع کنیم. وراتی ۲۴ ساله است، پنج سال برای پاریسنژرمن بازی کرده و حالا شانس رفتن به بارسلونا را دارد (یا حداقل خودش اینطور فکر میکند). اما اگر وراتی به پروژه اونای امری ایمان داشت و بر این باور بود که پاریسیها به زودی بدل به یکی از غولهای چمپیونز لیگ میشوند، باز هم چنین احساسی نسبت به آیندهاش داشت؟ شاید نه. در هر صورت واقعیت ماجرا چیز دیگری است و وراتی که پنج سال به خوبی به باشگاهش خدمت کرده حق دارد دنبال ساختن آیندهاش در تیمی دیگر باشد. در ضمن پیاسجی احتمالا با فروش وراتی سودی چهار، پنج برابر خواهد کرد؛ اتفاقی که معمولا برای خروجیهای این باشگاه رخ نمیدهد.
اوزیل و سانچز تنها یک فصل تا بازیکن آزاد شدن فاصله دارند بنابراین قیمتی که آرسنال در این تابستان میتواند رویشان بگذارد کمتر از قیمت واقعیشان است. شاید بخشی از این شرایط تقصیر خود اوزیل و سانچز باشد اما فراموش نکنیم که آرسنال باشگاهی بسیار سختگیر در تعیین ساختار حقوقهایی که به بازیکنانش میدهد، است، در ضمن آرسن ونگر خودش تا پایان فصل صبر کرد تا تصمیم آیندهاش را اعلام کند و این شک و تردیدها روی تصمیم اوزیل و سانچز قطعا تاثیرگذار بود.
البته شرایط خود این دو بازیکن هم یکسان نیست. درست است که هر دو ۲۸ ساله هستند اما سانچز، مخصوصا با توجه به قیمت پایینتر از حد طبیعیاش خواهان زیادی دارد، خیلی بیشتر از اوزیل. سانچز و اوزیل هر دو میدانند با توجه به سنشان احتمالا این آخرین قرارداد بزرگی است که میتوانند ببندند و اگر یک سال دیگر صبر کنند به عنوان بازیکن آزاد دستشان برای انتخاب کاملا باز خواهد بود. پس عجله نکردن برای تصمیمگیریشان نه از روی خودخواهی بلکه کاملا هوشمندانه است.
در این میان مساله دوناروما بیش از بقیه سر و صدا به پا کرده، چون او بسیار جوان است، از ۱۴ سالگی به میلان پیوسته و در آن تصویر معروف به نشان باشگاه بوسه زده و البته چون مدیر برنامهاش مینو رایولا است. دوناروما پیشنهاد تمدید قرارداد میلان را رده کرده؛ قراردادی که اگر امضا میشد به این معنا بود که میلان در آینده میتواند او را با قیمتی بالا بفروشد اما در ضمن حقوقی که او دریافت میکرد پایینتر از آنچه بود که احتمالا حالا در باشگاه آیندهاش (چه یوونتوس باشد، چه رئالمادرید و چه منچستریونایتد) دریافت خواهد کرد. در این میان البته ریسک همیشگی مصدومیت هم وجود داشت و ممکن بود حرفه دوناروما خیلی زودتر از آنچه باید به پایان میرسید و میلان سرمایه بزرگش را از دست میداد.
دوناروما حالا از سوی تیفوسیهای میلان تهدید به مرگ شده، تماشاگرانی که احساس خیانت از سوی دروازهبان جوانشان میکنند. اما تقصیر اصلی این میان با باشگاه است و اینکه چرا زودتر به فکر تمدید قرارداد او نیفتاد. فراموش نکنیم که دوناروما از اکتبر ۲۰۱۵ به بعد بدل به دروازهبان اصلی میلان شد اما همچنان حقوق دروازهبان چهارم (۱۷۰ هزار دلار در فصل) را دریافت میکند. اگر وضعیت مالکیت و فروش باشگاه، داستانی که سیلویو برلوسکونی دو سالی طولش داد زودتر مشخص میشد، مدیریت باشگاه میتوانست برای حفاظت از آینده پدیده جوانش زودتر دست به کار شود.
البته من هنوز هم فکر میکنم اگر یکی از باشگاههای بزرگ این تابستان پیشنهادی گزاف برای دوناروما ندهد، او قراردادش را مثلا برای دو سال دیگر با میلان تمدید خواهد کرد؛ قراردادی که بند آزادی مناسبی در آن گنجانده خواهد شد و جزییاتی شبیه قرارداد پل پوگبا با یوونتوس و یونایتد خواهد داشت، دیگر قراردادی که کار خود رایولا بود.
در نهایت میرسیم به مساله رونالدو. حتما داستان رونالدو و رئال را میدانید، مگر اینکه در چند روز اخیر توی یک غار زندگی کرده باشید. اول از همه این نکته را مشخص کنیم که ترک مادرید و اسپانیا باعث نجات پیدا کردن رونالدو از دست ماموران مالیات نمیشود، مگر اینکه او به کلی متواری شود یا تصمیم بگیرد برای تیم پیونگیانگسیتی بازی کند.
پس دلیل رونالدو برای این تصمیم چیست، آیا این صرفا قدرتنمایی یک بازیکن سوپراستار است، راستش بعید به نظر میرسد رونالدو در هیچ تیم دیگری شرایطی بهتر از رئال داشته باشد. اگر در نهایت او تصمیم به ترک مادرید بگیرد، باشگاه بعدیاش باید مبلغی نزدیک رکورد حال حاضر جهان فوتبال بپردازد (البته نه ۲۵۰ میلیون دلاری که برخیها از آنها حرف میزنند که خندهدار است). اما رونالدو به خاطر حمایت نکردن کافی باشگاه از او در مشکل مالیاتی که برایش پیش آمده واقعا ناراحت و آزردهخاطر به نظر میرسد. آیا فلورنتینو پرز میتوانست کاری بیشتر از این برای ستارهاش بکند؟ در اینکه او مردی با نفوذ است شکی نیست اما اسپانیا سرزمینی فئودالنشین یا جمهوری موزفروشی نیست که ثروتمندان و قدرتمندان از دست ماموران مالیات در امان باشند.
شاید اصلا تمام این داستان یک دبل بلوف از سوی کمپ رونالدو است؟ پرز مثل بقیه از تاثیر رونالدو در بازیها بزرگ آگاه است اما او میداند ستاره ۳۲ سالهاش که سالی ۴۰ میلیون دلار از باشگاه حقوق میگیرد کمکم به دوران افت و بازنشستگیاش نزدیک میشود، پس شاید فروش او در این مقطع فکر بدی نباشد. اما چطور میتوان رونالدو را وارد بازار کرد، بدون اینکه دلیل فروشش را مسایل فنی و فوتبالی جلوه داد؟ شاید کل این داستان طرحی مشترک از سوی ژرژ مندز و پرز برای استفاده کردن از این انتقال باشد. البته هیچ مدرکی برای اثبات این تئوری وجود ندارد، با این حال دور از تصور و منطق هم نیست.
آخر داستان، سرنوشت رونالدو به هر سو که کشیده شود، حاصل قدرتنمایی او نبوده، چون هنوز در جدال بازیکنان و باشگاهها، این باشگاهها و البته ایجنتهایی که از باشگاهها کمیسیون میگیرند، هستند که دست بالا را دارند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد