9 - 12 - 2019
تازههای بازار نشر
ماهیگیران
ماهیگیران داستان زندگی چهار برادر از خانواده آگوو است که در نبود پدرشان، وقتی برای کار به شهری دور منتقل شده است، به ماهیگیری میروند. آنها نزدیک رودخانه پیشگوی دیوانهای را ملاقات میکنند که پیشبینی میکند برادر بزرگتر به دست یک ماهیگیر به قتل میرسد… چیگوزی اوبیوما یکی از مهمترین نویسندگان معاصر ادبیات مدرن آفریقاست. او سبک استادانه نسلهای پیشین ادبیات آفریقا را با قلم خود منعکس و آن را با سرکشی و عزم ادبیات معاصر هممسیر میکند. اوبیوما در تراژدی خود رگههایی سیاسی وارد میکند، اگرچه در آن اغراق نمیکند. او معتقد است کشورها هم میتوانند همچون انسانها مسیری نادرست را برگزینند. در شش دههای که نیجریه استقلال یافته است مشکل، دروغ، پیشگویی و دیوانگی به خود کم ندیده است. ماهیگیران را میثاق خلج به فارسی برگردانده و انتشارات چترنگ آن را در ۳۳۹ صفحه منتشر کرده است.
قسم به این زندگی
وقتی اولین رمان نویسنده مرموز «جی کالبی»، با فروش خیرهکنندهاش تبدیل به رخداد ادبی سال میشود، امیلین با بیرغبتی آن را میخواند. او بهعنوان مدرس مدعو نویسندگی در دانشگاه UC که با ناکامیهای شغلی و رابطه طولانی و پرفرازونشیبش درگیر است، علاقهای به تحسین موفقیت نویسندهای جوان و بااستعداد ندارد.
با این حال امیلین از همان صفحه اول مدهوش داستان امرسون و جکسون میشود؛ دو دوست دوران کودکی که عاشق هم میشوند و رویای زندگی بهتری دور از آن جاده طولانی خاکی را که در تمام روستای فقیرشان پیچیده، در سر میبافند.
دلیلش این است که این رمان بر اساس کودکی تلخ و تیره خود امیلین نوشته شده است که یعنی «جی کالبی» باید «جیس» باشد؛ بهترین دوست دوران کودکی و اولین عشق امیلین که بیشتر از ۱۰ سال است او را ندیده.
امیلین نهتنها اصلا از این موضوع که جیس رمان را از دید او روایت کرده، خوشحال نیست، بلکه از اینکه جیس گذشته دردناک او را انتخاب کرده و آخرش را آزادانه تغییر داده و پایانی دراماتیک خلق کرده، خیلی خشمگین است.
تنها راهی که میتواند فکرش را آزاد کند این است که جی کالبی را پیدا کند و با او روبهرو شود. اما آیا امیلین آماده است حقیقت پشت رمان را بداند؟
ما دروغگو بودیم
کادنس از خانوادهای قدیمی و متشخص است که عادت دارند همیشه بینقص به نظر بیایند؛ حتی در چشم خودشان، حتی به قیمت پنهانکاری. عادت دیگرشان این است که همه تابستانها، کل خانواده به جزیره شخصیشان میروند. بعد در تابستان پانزده حادثهای رخ میدهد و کادنس حافظهاش را از دست میدهد. کسی از حادثه حرف نمیزند و رفتار همه از همیشه عجیبتر شده است. بعد تابستان شانزده اجازه نمیدهند کادنس به جزیره بیاید. تابستان هفده خانواده او را در جزیره میپذیرد، اما همه بیمار شدهاند و خانه قدیمی و خاطرهانگیزشان را کوبیدهاند و خانهای مدرن به جایش ساختهاند و کماکان هیچکس حاضر نیست برایش تعریف کند چه بر سرش آمده. حتی دخترخالهها و پسرخالههایش که حاضر نشده بودند پس از آن حادثه و غیبت دراز با او هیچ ارتباطی برقرار کنند، الان طوری رفتار میکنند که انگار همهچیز به روال سابق است.
ما دروغگو بودیم رُمانی پیچیده و مدرن با فضایی تعلیقی و پایانبندی بینهایت غافلگیرانه است که بعید است به این آسانی فراموشش کنید. کتاب را بخوانید و اگر کسی پرسید پایانِ قصه چه میشود، مثل همه شخصیتهای داستان دروغ بگویید.
در بخشی از این کتاب آمده است: «پدرم آخرین چمدانش را روی صندلی عقب مرسدس گذاشت و استارت زد.
بعد یک تپانچه درآورد و توی سینهام شلیک کرد. من در باغچه ایستاده بودم و افتادم. سوراخِ گلوله بازِ باز شد و قلبم از قفسه سینه درآمد و وسطِ گُلها افتاد. خون شَتَک زد از زخمِ بازم، بعد از چشمهایم، از گوشهایم، از دهنم.»
رنو۵
«رنو ۵» داستانِ داستانهایی است که بر ما گذشته. داستانهایی که ریشه در گذشته و شکل زندگی ما در دهههای اخیر دارند، داستانهایی درهم تنیده با خلقوخو و فرهنگ ایرانی. «رنو ۵» راوی گذشتهای است که هیچوقت از ما نخواهد گذشت…
ارغوان پورعلی متولد ۱۳۶۶ محله یوسفآباد تهران؛ فارغالتحصیل کارشناسی ارشد علوم اقتصادی و مترجم انگلیسی و فرانسه است. نشر بان اولین مجموعه داستان او با نام «رنو ۵» را در خردادماه ۱۳۹۸ منتشر کرد.
خواب عمیق گلستان
آدمها بسته به موقعیتی که در آن قرار میگیرند، عقاید سفت و سختشان تغییر میکند. در این داستان زنی که جز به راستگویی فکر نمیکرده، بار سنگین دروغی ۱۵ ساله را بر دوش میکشد. مردی که جز به خانواده نمیاندیشیده، وارد مسیری میشود که جز پنهانکاری راهحلی برایش باقی نمیماند. پروانه سروانی در این رمان نشان میدهد برای هر آدمی راههای خطا و لغزش، ناگهانی و غیرقابل پیشبینی است.
در قسمتی از این رمان میخوانیم: دروغ مثل چاهی عمیق است. چاهی است بیانتها. ته چاه پیدا نیست. برای رفع و رجوع کردن اولین دروغ باید پشت سر هم دروغ بگویی. هی دروغ بگویی. هی دروغ بگویی. بیآنکه بفهمی داری مدام در چاه فرو میروی. دروغهای پشت سر هم تو را از پا میاندازد. اما چارهای نداری، نمیتوانی متوقف شوی. آنقدر هم جرات نداری که صاف بایستی و بگویی: «از اولش هم غلط زیادی کردم که دروغ گفتم.» پس دوباره و دوباره سقوط میکنی.»
اگر بمانم
میا هیچ خاطرهای از آن تصادف ندارد؛ تنها پس از آن را به خاطر میآوَرد: بدنِ آسیبدیده و غرق در خونِ خود را میبیند، میبیند که او را سوار آمبولانس میکنند، خانوادهاش را هم میبیند که…
اندکاندک باید خود را بازیابد، باید بفهمد چه وضعیتی دارد، باید بفهمد چه از دست داده و زندگیاش چگونه خواهد بود اما بدنش روی تخت بیمارستان است و خود او سرگردان و نامرئی. مهمتر از همه آنکه میفهمد خودِ او باید تصمیم بگیرد بماند یا برود. داستانی زیبا که بیشک دل خواننده را به درد میآوَرَد اما شاید نگاهِ ما را به زندگی و خانواده و عشق تغییر دهد.
آدلف
بنژامن کنستان، نویسنده بلندآوازه سوییسیتبار فرانسویزبان در زمان حیات در عرصه سیاسی فعال بود و تا امروز او را تئوریسین لیبرالیسم شناختهاند. اما کنستان بیشتر به خاطر شاهکارش، رمان آدلف، در یادها و ادبیات جهان باقی است. آدلف ضد قهرمان ازخودبیگانه و درونگرایی است که عاشق زنی ۱۰ سال بزرگتر از خودش میشود. در این شاهکار روانشناسی عشق، کنستان عمیقترین و شورانگیزترین وابستگیهای عاطفی را موشکافانه تجزیه و تحلیل میکند تا نشان دهد چرا و چگونه با گذر زمان این احساسات و بستگیها به تدریج رنگ میبازند.
«آدلف» تنها رمان بنژامن کنستان نویسنده سوییسی فرانسوی است که به نوعی تئوریسین لیبرالیسم بود و در زمینه مذهب و لیبرالیسم تالیفات زیادی دارد. شهرت این رمان ۱۰۰ صفحهایی علاوه بر مضمون و نوع نگاه نویسنده به مقوله ارتباط انسانی، مدیون زندگینامهنویسی و رمان کلیدی و شخصی شمرده شدن آن از طرف مردم و منتقدان نیز بوده است. جار و جنجال فراوان و درازمدتی که به این خاطر ایجاد شد تا نزدیک یک قرن طول کشید و دردسر و نگرانی فراوانی برای نویسنده و دوست دیرین او مادام دوستال ایجاد کرد. بعد از مدتها که گرد و خاک حاشیههای شخصی این رمان فرو نشست ویژگیهای زیباشناختی آن دیده شد و مورد بررسی قرار گرفت. این رمان را سفاکانهترین و تلخترین رمان عشقی خواندهاند زیرا نویسنده عمیقترین و صادقانهترین احساسات و شورانگیزترین وابستگیهای عاطفی را تجزیه و تحلیل میکند و نشان میدهد چگونه این احساسات در گذر زمان رنگ میبازد…
فلسفه از دیدگاه مارکس
فلسفه هنر از دیدگاه مارکس بهخاطر نوآوری در روش و شیوه تحقیق در رویکرد به موضوع زیباییشناسی مارکس از اصالت و برجستگی خاصی برخوردار است. صِرف چکیدهای از نظرات مارکس درباره ادبیات و هنر بودن سهل است که اثر حاضر در بررسی جامعی آثار مارکس را در این حوزه به مثابه بخش جداییناپذیری از کلیت و جامعیت اندیشه و مباحث پیچیده و در عین حال روشن و شفاف او نشان میدهد. لیفشیتز با تاکید بر تغییر دیدگاههای مارکس درباره هنر و تکامل نظریه انقلابی او، دوره شعرسرایی رمانتیک عاشقانه تا آستانه نوشتن کتاب سرمایه، به اثبات این نکته میپردازد که او پیوسته و در سرتاسر آثارش، به تکمیل و تکامل نظریه زیباییشناختی خود مشغول بوده است. در فرآیند این بررسی، کتاب به برخی از اظهارنظرهای مارکس درباره هنر اشاره میکند که برگرفته شده از نوشتهها و آثاری از اوست که تاکنون بهدرستی شناخته نشدهاند.
از آنجا که رهبران اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در تمام دوران آن، خود را در مقام فیلسوفان و اندیشمندانی آگاه، یا دستکم تفسیرگر آن دسته از فیلسوفان که در گفتمان حکومتی آنان معتبر و مجاز معرفی میشدند، نمایش میدادند، انتظار میرود که در مواجهه با تلاشهای فکری و پژوهشی حول شخصیتهای اصلی سوسیالیسم پذیراتر و منعطفتر عمل کنند، اما واقعیت مطلب این اســت که دوران زمامداری آنها زمان چندان دلخواهی برای جامعه دانشگاهی و روشنفکری به جهت پرداختن به شخصیتهایی همچون مارکس یا انگلس نبود. این گفته بدین معنی است که در این دوران، امکان کار مســتقل درباره مارکس و شــخصیتهای کلیدی دیگر که پروپاگاندای دولت مسکو آنها را بنیانگذاران یا الهامبخشان جامعه نوین و پیشروی شوروی معرفی میکرد به این ســادگی وجود نداشت. اینگونه است که عمده پژوهشهای مارکسیســتی در زمان روســیه استالینی، در درون خود، حائز و حامل یک چالشاند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد