30 - 11 - 2022
فوتبالیها همیشه در تونل زمان قرار دارند!
چیا فوادی روزهای نمایشگاه کتاب و کتابخوانی است. در این میان که همه به نمایشگاه کتاب میروند و کتاب میخرند یا نمیخرند و از فضای کافی شاپی نمایشگاه استفاده میکنند یا نمیکنند، ورزشیها میتوانند به وجود دو نویسنده مولف حسابی افتخار کنند؛ اولی حمیدرضا صدر است که امسال کتاب «پسری روی سکوها» را نوشته و دومی هم عادل فردوسیپور که کتاب «فرهنگ جامع فوتبال» را هم ترجمه کرده است و خودش عقیده دارد این کتاب باید هر سال به روز شود. حمیدرضا صدر در کارنامهاش سه کتاب روزی روزگاری فوتبال که حسابی هم پرفروش بود و یونایتد نفرین شده و نیمکت داغ را در کارنامه دارد امسال با کتاب پسری روی سکوها توجهها را به خود جلب کرده است. همانطور که میدانید فردوسیپور هم کتاب فوتبال علیه دشمن سایمون کوپر را خیلی خوب ترجمه کرد که پرفروش شد و تا همین الان چندینبار تجدید چاپ شده است. اما کتاب پسری روی سکوها خیلی زود به کتاب فروشیهای تهران راه پیدا کرده و انتشارات زاوش کار چاپ این کتاب را انجام داده است، روایت صدر از وقایع چهار دهه فوتبال ایران یعنی دهههای ۴۰، ۵۰، ۶۰ و ۷۰ است و آنقدر ریتم جذابی دارد که اگر آن را دست بگیرید، میتوانید خیلی راحت و در وعده اول یکصد صفحه آن را بخوانید. حمیدرضا صدر که دانش آموخته رشته معماری و شهرسازی است، دکترای سینما هم دارد و در حال حاضر هم یکی از اساتید دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او روی جلدهای دیگر کتابش را که البته به چاپ نرسیدند در اختیار ما قرار داد؛ روی جلدهای جذابی که البته در نهایت کتاب با جلد دروازه جنوبی ورزشگاه امجدیه به چاپ رسید. با وی درباره کتابش گفتوگو کردهایم.
چه شد که کتاب پسری روی سکوها را نوشتید؟
خب این کتاب به نوعی مرور اتفاقات تاریخی است و فقط هم فوتبال نیست. من چهاردهه و در واقع میشود گفت پنج دهه فوتبال ایران را به یاد دارم.
یعنی به درد تاریخدانان و علاقهمندان به تاریخ هم میخورد؟
بله، مخاطب این کتاب تنها فوتبالیها نیستند و افرادی که به تاریخ هم علاقه دارند، میتوانند آن را مطالعه کنند.
کتاب همانطور که گفتید خیلی روایی است و نثر روانی دارد، من که شروع کردم یکصد صفحه از ۵۰۰ صفحه را در عرض ۹۰ دقیقه خواندم…
همانطور که در کتاب هم گفتهام، فوتبالیها منجمله خود شما، توانایی فراوانی در تدوین ذهنی دارند در اصطلاح میشود گفت که جامپ کاتهای ذهنی حیرتانگیزی دارند. شما مثلا یک بازی را ۱۰ سال پیش دیدهاید و جزییات بازی که ۹۰ دقیقه طول کشیده را میتوانید در دو، سه دقیقه به یاد بیاورید. همه ۹۰ دقیقه و حواشیاش را میگویم. همه چیز مرور میشود، گلها، درگیریها و خلاصه اینکه میتوانید آن را تعریف کنید. حتی اتفاقات روی سکوها و همه و همه و همه خیلی زود مقابل چشمتان مثل یک فیلم ظاهر میشود. ممکن است درباره نامهای بازیکنان بزرگ و کوچک، چیزهایی را به یاد بیاورید که وقتی یک روز به بازیکن بازنشسته آن روزها هم بگویید، خودش هم به یاد نیاورد.
این تدوین ذهنی یا جامپ کاتهای ذهنی میتواند با یکی دو جمله هم باشد…
کاملا، فوتبالیها با یکی دو جمله میتوانند یک بازی بزرگ را به یاد بیاورند و کلی دربارهاش بحث کنند.
این جامپ کاتها دایمی است، نه؟
بله. دایمی است. میتوانم بگویم که همیشگی است.
پس فوتبالیها در تونل زمان قرار دارند و خودشان نمیدانند…
کاملا همین است. در کتاب هم گفتهام که فوتبالیها میتوانند خیلی راحت از امجدیه دهه ۵۰ بروند به ورزشگاه آزادی دهه ۷۰ و برگردند به بازیهای ملی و باشگاهی و شهرهای مختلفی که تیم محبوبشان یا یک تیم رفته، مثلا از تهران بروید انزلی و از انزلی بروید اصفهان و از اصفهان بروید ورزشگاه ملبورن و بازی ایران و استرالیا سال ۷۶ و از ملبورن بروید جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه.
در این فرآیند نمیشود به کسی گفت که الان دقیقا کجا هستیم، درست است؟
دقیقا. تا کسی فوتبالی نباشد، نمیتواند درک کند. اگر کسی بپرسد کجا هستید، نمیتوانید جواب بدهید. شاید یک جواب پرت بدهید. یک نوع مالیخولیایی گیجکننده لذتبخش است.
مثل عشق مجنون به لیلی؟
کاملا همینطور است.
این مالیخولیایی که گفتید درست است. من خیلی شنیدهام طرفداران یک تیم که شاید کارشان مرتبط با فوتبال هم نباشد، اگر تیمشان ببرد یا ببازد، شب وقتی به رختخواب میروند، تصاویر پیروزی یا شکست را برای خودشان مرور میکنند، این اتفاق ناخودآگاه است. چرا ناخودآگاه است؟
واقعا نمیشود گفت. آدم قاطی میکند. نمیشود توضیح داد که چرا صحنههای فوتبالی به یکباره وسط کار، مراسم عزاداری، عروسی، توی تاکسی، ماشین و اتوبوس و هواپیما به شما حمله میکند. آدم دنبال صحنهها را میگیرد و نمیداند به کجا میرسد. نمیشود توصیف کرد. نه واقعیت است و نه غیرواقعیت.
ولی آدم را به بازی میگیرد.
به بازی میگیرد. بیدلیل هم به بازی میگیرد. من هم همه این صحنهها را در چهار دهه نوشتهام؛ صحنههایی که به من هجوم آوردهاند، میآورند و خواهند آورد.
یک جمله در مقدمه کتاب نوشتهاید، اینکه جهان هرکس را خودش با ذهن جاریاش میآفریند. با استدلال همین جمله کتاب را نوشتهاید. نگاه مجازی است اما واقعیت دارد. اینکه توانستهاید همه جزییات شامل گل زدنها، شیرجهزدنها و درگیریها و خلاصه همه چیز را مرور کنید ماجرا را جذابتر کرده است. صحنهها بیمقدمه میآیند و میروند و دوباره هی میآیند و هی میروند…
فوتبالیها با لحظهها و صحنههایی که دوست دارند زندگی میکنند و فراموش میکنند. از لحظههای شیرین تا لحظههای دراماتیک. شاید هم آن لحظهها دراماتیک و شیرین هم نباشند اما میآیند و میروند. کاری هم از دست شما برنمیآید. من همه این لحظهها را نوشتهام در چهار دهه فوتبال ایران.
شما حتی از لحظههای امضا گرفتن از بازیکنان آن روزها یا حتی جزییات دیدار با بازیکنان هم نوشتهاید، از لحظههای عکاسی با دوربینهای ابتدایی و بعد هم فیلمبرداری با دوربینهای هشت میلیمتری، از صحافی کردن دنیای ورزش و کیهانورزش که من میدانم همه آنها را هنوز دارید. اینها هم برای نوشتن به کمک شما آمدند؟
بله که آمدند. من همه اینها را با خودم دارم. همه را با خودم به کول کشیدم. در هر نقل و انتقال از یک خانه به خانه دیگری. از یک انباری به انباری دیگر. من واقعا میتوانم بگویم جان کندهام که این خاطرات را ثبت و ضبط کنم. میتوانم بگویم که آنها میخواهند من را رها کنند اما من نمیتوانم رهایشان کنم. به اینها چسبیدهام.
خیلیها میخواهند گذشتهشان را فراموش کنند حالا چه خوب و چه بد اما مثل اینکه فوتبالیها نمیتوانند…
فوتبالیها مقاومت میکنند، گذشتهگرا هستند و به گذشته نگاه میکنند همانقدر که به آینده نگاه میکنند به بازیهای بعدی به سالهای بعدتر. فوتبالیها وقتی ورزشگاه میروند حتی اگر هم تیمشان بازنده شود نمیگویند که وقتشان را تلف کردهاند. شاید میتوانستند کارهای بهتر و مفیدتری کنند اما هرگز نمیگویند بیخود و بیجهت به ورزشگاه رفتهاند. یک نوع شیفتگی خاص است.
همین شیفتگی است که ملت پس از بازیهای مهم مقابل استرالیا چه قبل و چه بعد از انقلاب که منجر به رفتن به جام جهانی شد یا بازی مقابل آمریکا در جام جهانی فرانسه یا صعود تیم ملی به جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان به خیابانها میریزند و جشن میگیرند. صحنههایی که شما در کتاب خیلی خوب روایت کردهاید.
فوتبال، یعنی دنیای کوچک شده جامعه. در کتاب هم نوشتهام. این اتفاقات با بیبرنامگی و خودانگیختگی و بیتکلیفی افتاده است و چه بهتر که برنامهریزی وجود نداشته و چه غیرمنتظرهتر که خودجوش بوده و چه دلپذیرتر که تکلیف و تکلفی در کار نبوده است. سطرهایی که نوشتهام تلاشی برای ثبت اتفاقات بزرگ و کوچک بوده است که من در آنها و اطراف آنها بودهام. نگاه کردهام و پرسه زدهام و تاثیرگذار بودهاند.
چرا به اتفاقات دهه ۸۰ فوتبال ایران هیچ اشارهای نکردهاید؟
هنوز به اندازه کافی از دهه ۸۰ فاصله نگرفتهایم. هنوز هم با خیلیها تعارف دارم. یادآوری بیدغدغه خاطرهها و تاریخ هر عصر و دوره معمولا پس از دور شدن از آن دوره امکانپذیر میشود.
سوال آخر، کتاب چرا تصویر ندارد، جای تصاویر خالی به نظر میرسد، این کار عمدی بوده و چون کتاب روایی بوده خواستهاید همه با خواندن تصاویر را در ذهنشان مرور کنند؟ یا اینکه دلیل دیگری داشته؟ برای ما نسل سومیها که دهههای ۴۰ و ۵۰ و حتی اوایل دهه ۶۰ را ندیدهایم، تصاویر میتوانست کمک حال باشد…
مشکلات چاپ تصاویر با کیفیت خوب داشتیم و تعداد صفحات را بالاتر میبرد و با توجه به مشکلات کاغذ کل قیمت کتاب را هم بالاتر میبرد. همین الان ۱۹ هزار تومان قیمت کمی نیست و شاید خیلیها و مخصوصا جوانها نتوانند آن را بخرند. من حتی عکسهای زیادی از عکاسان ورزشی هر دوره گرفته بودم و قرار بود چاپ شود که امکانش فراهم نشد. هر چند شما هم از اوضاع بد کتاب خوانی مردم و اینکه این روزها کسی به آن صورت دنبال کتاب خریدن و کتاب خواندن نیست، با خبریدامیدوارم که از کتاب استقبال شود. من دو جلد دیگر کتاب که قرار بود چاپ شوند را هم در اختیار شما قرار میدهم که منتشر کنید.
من فکر میکنم که استقبال شود. همین که در عرض چند روز به همه کتابفروشیهای شهر راه پیدا کرده، نشانه استقبال است. حالا هر وقت اتفاقات دهه ۸۰ را منتشر کردید عکسها را هم با آن چاپ کنید…
ممنون از شما. امیدوارم که این اتفاق بیفتد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد