24 - 02 - 2024
ابهام در پایان جنگ اوکراین
محمدرضا ستاری- جنگ اوکراین در حالی وارد دومین سالگرد خود شد که یکی از مهمترین مسائل مرتبط با این جنگ اکنون مربوط به دورنمای مبهم پایان آن است. یعنی در حالی روسیه ۵ اسفند ۱۴۰۰ به اوکراین حمله کرده که حالا پس از گذشت ۲ سال، علیرغم تحولات خرد و کلانی که در راستای این جنگ به وجود آمده، همچنان افق مشخصی برای صلح یا ترک مخاصمه میان دو طرف وجود ندارد. به گفته کارشناسان یکی از دلایل این ابهام مربوط به این نکته است که جنگ روسیه و اوکراین از درگیری میان دو همسایه فراتر رفته و ابعاد جنگ منطقهای و بینالمللی را به صورت توامان با یکدیگر دارد. به همین دلیل است که روسیه اکنون نهتنها با اوکراین بلکه با کلیت غرب درگیر کشمکش است که این مساله هر چند که به صورت درگیری و رویارویی مستقیم نیست، اما در ابعاد سیاسی، دیپلماتیک، اطلاعاتی، ژئواکونومیکی و ژئواستراتژیک همچنان جریان دارد.
اکنون چند مساله مهم در ارتباط با جنگ اوکراین وجود دارد. نخست اینکه بدون حمایت کشورهای غربی، اوکراین قادر به ادامه دادن به این جنگ نیست. بنابراین هر چند که در طول دو سال اخیر کمکهای مالی و تسلیحاتی کشورهای اروپایی و آمریکا به سمت اوکراین روانه شده، اما امروز گره کوری بر سر ادامه این کمکها به وجود آمده است. به طوری که کنگره آمریکا با مخالفت جمهوریخواهان قادر به تصویب بودجه کمک اضافه به اوکراین نبوده و از سوی دیگر در حالی که اتحادیه اروپا بسته کمکهای ۵۳ میلیارد دلاری را به اوکراین تصویب کرده، اما کشورهایی نظیر مجارستان سد راه ارائه چنین کمکهایی هستند.
چراغ سبز ناتو
روز گذشته مجله نیوزویک در گزارشی اعلام کرد که دبیرکل ناتو تصریح کرده اوکراین حق استفاده از تسلیحات غربی برای دفاع و همچنین حمله به خاک روسیه را دارد؛ امری که به گفته کارشناسان حامل دو پیام مهم است. نخست اینکه چنین قضیهای خط قرمز روسیه محسوب میشود و حالا دبیرکل ناتو پس از دو سال حتی اگر در قالب شعار هم باشد چنین موضوعی را مطرح کرده است.
دومین موضوع مهم این است که چراغ سبز ناتو در شرایطی نشان داده شده که یک هفته قبل اوکراینیها به واسطه کمبود سلاح و مهمات مجبور به عقبنشینی از شهر آودیوکا در شرق این کشور شدند؛ امری که یک پیروزی استراتژیک برای پوتین در طول یک سال گذشته محسوب میشود.
همزمان با این موضوع و در شرایطی که جو بایدن از مجلس نمایندگان آمریکا خواسته تا قبل از اینکه دیر شود بسته کمکهای اوکراین را تصویب کرده و پوتین نیز دو روز قبل و در آستانه سالگرد جنگ در نمایشی اقتدارآمیز با یک بمبافکن استراتژیک تییو-۱۶۰ام روسی پرواز کرده و گفت که این بمبافکن اتمی آماده است که به نیروهای مسلح روسیه تحویل داده شود. نشریه نشنال اینترست در تازهترین گزارش خود آورده است: همزمان با دومین سالگرد حمله روسیه به اوکراین، اختلافات محسوسی در هرم رهبری اوکراین برای مدیریت جنگ مشاهده میشود. نخست اینکه پس از هفتهها تنش و گمانهزنی، ولودیمیر زلنسکی رییسجمهوری اوکراین، ژنرال والری رالوژنی به عنوان فرمانده محبوب ارتش این کشور را از کار برکنار کرد. این موضوع بر سر اختلاف دو نفر در نوع مدیریت جنگ بوده و حتی گفته میشود زلنسکی به رالوژنی پیشنهاد سفارت داده، اما او قبول نکرده و گفته است ترجیح میدهد در میدان جنگ حضور داشته باشد.
چرا روسیه به اوکراین حمله کرد؟
در حالی که دومین سالگرد جنگ بدون دستاورد مشخصی برای روسیه و اوکراین رقم میخورد، سوال مهم این است که چرا روسیه به اوکراین حمله کرد؟ در همین رابطه گزارش اخیر مجله نشنال اینترست یک زاویه از این سوال مهم را مورد بررسی قرار میدهد. در گزارش این نشریه آمده که رویکردهای متفاوت برای حل و فصل اختلافات میان مسکو و کییف تنها در اسفند ماه ۱۴۰۰ بروز و ظهور نکرد. اندکی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یعنی در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ روسیه و اوکراین بحرانهای سیاسی یکسانی را تجربه میکردند. یکی از این بحرانها جنگ قدرت میان روسای جمهوری و پارلمان برای تصاحب قدرت در این دو کشور بود. در روسیه این جنگ قدرت در اکتبر ۱۹۹۳ با اعمال قدرت حل شد؛ جایی که بوریس یلتسین رییسجمهوری وقت روسیه با اعزام تانکها به پارلمان و کشته شدن ۱۵۰ نفر، بحران سیاسی را به نفع قوه مجریه پایان داد. در مقابل و در اوکراین بحران سیاسی نه با گلوله بلکه با برگههای رای حل و فصل شد؛ در انتخابات ژوئیه ۱۹۹۴ با شکست لئونید کراوچوک از لئونید کوچما، اختلافات سیاسی پایان یافت و در همین جا بود که دو کشور مسیر متفاوتی را برای حلوفصل فرآیندهای سیاسی در آینده پیمودند.
نکته جالب اینجاست که در اوکراین پس از استقلال، ۶ دوره انتخابات برگزار شده که تنها یک رییسجمهوری یعنی کوچما دوباره توانسته در سال ۱۹۹۹ انتخاب شود، اما در روسیه به خصوص پس از سال ۲۰۰۰ که پوتین روی کار آمده تنها او در راس هرم قدرت بوده و تنها در سال ۲۰۰۸ دیمیتری مدودوف به صورت صوری جانشین او شده است. لذا از همان ابتدای کار، یعنی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیستم سیاسی دو کشور به صورت متفاوتی آغاز به کار کرد.
هر چند در اوکراین یک دموکراسی نیمبند و البته پرهرج و مرج به کار ادامه داده، اما در روسیه دقیقا ما شاهد بازگشت اقتدارگرایی دوران کمونیسم، البته با شمایل تقریبا متفاوت هستیم؛ درست مانند اقتدارگرایی تزاریسم که در دوران کمونیستی نیز اجرا میشد. طبق گفته تحلیلگران وجه مشخصه سیستم سیاسی روسیه پس از فروپاشی شوروی در چهار مولفه خلاصه میشود. نخست اینکه حکومت توسط گروه کوچکی از نخبگان و نزدیکان آنها به صورت شبکه حمایتی و خارج از نهادهای رسمی اداره میشود. دوم اینکه نخبگان حاکم قادر و مایل به استفاده از نیروهای فراقانونی برای حفظ قدرت خود هستند. سوم اینکه در ساختار دولتی، بخشهای پنهان و قوانین نانوشته قدرت اجرایی زیادی دارد و چهارم اینکه نخبگان سیاسی به خوبی میدانند که برای حفظ قدرت و موجودیتشان وجود چنین سیستمی ضروری است.
در نتیجه و در چنین شرایطی تفاوت اساسی اوکراین با روسیه که خود را محق در قبال کشورهای تازه استقلالیافته قلمداد میکند، اولین زمینههای تنش میان مسکو و کییف را فراهم کرد. لذا به گفته ناظران تهاجم نظامی روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۰ نشاندهنده آخرین و شدیدترین واکنش کرملین به روندی بوده که در طول سه دهه جریان داشته است؛ یعنی فروپاشی نهایی اتحاد جماهیر شوروی. هر چند شوروی در دسامبر ۱۹۹۱ فروپاشی کرده، اما کارشناسان معتقدند میراث آن در قالب شبکههای حمایتی مسکو، روابط مالی و نگرشهای سیاسی و امنیتی بازمانده از آن دوران ادامه یافته و همین امر برخورد و اختلافات میان مسکو و کشورهای تازه استقلالیافته را اجتنابناپذیر میکند.
جامعهشناسی جمهوریهای تازه استقلالیافته
پس از فروپاشی شوروی نسلی در کشورهای تازه استقلالیافته نظیر اوکراین پرورش یافته که با احساسات دموکراتیک بزرگ شده است؛ نسلی که انقلابهای رز گرجستان در سال ۲۰۰۳، انقلاب نارنجی اوکراین در سال ۲۰۰۴، انقلاب گل لاله قرقیزستان و انقلاب کرامت ۲۰۱۴ را در اوکراین تجربه کرده و در سال ۲۰۲۰ نیز در بلاروس علیه لوکاشنکو به خیابانها آمده است.
این نسل برخلاف والدینشان هیچ خاطره و نوستالژی خاصی از زمان اتحاد جماهیر شوروی نداشته و توسط شبکههای اجتماعی با دنیای پیرامون خود در ارتباط هستند. در این میان علاوه بر اینکه گفته میشود آنها علاقه خاصی به تاریخ ملی و فرهنگی خود پیش از امپراتوری روسیه پیدا کردهاند، بلکه به گفته کارشناسان برخلاف جوانان غربی که به کاستیهای مدل لیبرال دموکراسی اعتراض دارند، این نوع از حکمرانی را در هر صورت به معنای رفاه و ثبات تلقی میکنند.
رویکرد و خواست جوانان کشورهای تازه استقلالیافته از شوروی یک تهدید اجتماعی و سیاسی برای مسکو محسوب میشود که همچنان به دنبال حفظ نفوذ خود بر این کشورهاست. در همین راستا مسکو برای حفظ هژمونی خود بر فضای شوروی سابق، سیاست چهاروجهی تسخیر را دنبال کرده است. ۱- تسخیر اجتماعی؛ ۲- تسخیر نخبگان؛ ۳- تسخیر دولت و در نهایت تسخیر سرزمین. بنابراین درک هر کدام از این شرایط چهارگانه میتواند نوع نگاه مسکو به کشورهای تازه استقلالیافته و محیط پیرامونی روسیه را مشخص کند.
منظور از تسخیر اجتماعی این است که در جوامع کشورهای تازه استقلالیافته یک رویکرد طرفداری از مسکو، ضدیت با غرب و شکاکیت به سیاستهای اروپا و آمریکا ایجاد شود؛ سیاستی که بر مبنای تاثیرگذاری بر افکار عمومی از سوی کرملین در کشورهایی نظیر اوکراین، مولداوی و گرجستان پیگیری شده است. ابزارهای این کار نیز سرمایهگذاری روی رسانههای روسیزبان و ایجاد بسترهای هویتی مشترک مانند اینکه مردمان دو کشور با یکدیگر هموطن هستند بوده است؛ به طوری که شاهد هستیم روسیه دقیقا قبل از الحاق شبهجزیره کریمه و جنگ دونباس در شرق اوکراین، چنین سیاستی را در این کشور دنبال کرده است. ابزار دیگر توزیع پاسپورت روسی و پرداخت حقوق بازنشستگی به روسزبانان ساکن هر کدام از این کشورهاست.
پله بعدی برای کرملین تسخیر نخبگان این کشورهاست. این کار هم از طریق روابط تجاری و اقتصادی با شخصیتهای سیاسی و هم با استفاده از شبکههای قدیمی دوران اتحاد جماهیر شوروی مانند سیستم تحویل گاز انجام شده است؛ به طوری که وابستگی به انرژی برای این کشورها به سیاست چماق و هویج مسکو در قبال آنان تبدیل شده است. علاوه بر این مسکو ضمن حمایت از برخی شخصیتهای طرفدار روسیه مانند ایوانیشویلی که در سال ۲۰۱۲ در گرجستان حزب خود را تاسیس کرده، ابزار کمکهای دفاعی مانند آنچه در پیمان امنیت جمعی به کار میرود را نیز برای جذب سیاستمداران جمهوریهای تازه استقلالیافته به کار گرفته است.
البته موضوع در اینجا پیچیدگیهایی نیز دارد، زیرا مسکو تلاش کرده با حمایت از برخی چهرهها، بخش خصوصی این کشورها را نیز به سمت خود جذب کند؛ یعنی همزمان با سیاست تسخیر نخبگان در نهادهای سیاسی و اجرایی، نوعی شبکههای نفوذ پیچیده نیز برای خود در داخل این کشورها تدارک ببیند.
تیر نهایی تسخیر زمین
آخرین مرحله از چهار سیاست تسخیر روسیه در قبال جمهوریهای تازه استقلالیافته نیز سیاست تسخیر زمین است. این مورد را ما به وفور در مناطقی نظیر ترانس نیستریا مولداوی، مناطق آبخازیا و اوستیای جنوبی گرجستان، شبهجزیره کریمه اوکراین و منطقه دونباس اوکراین شاهد بودهایم، لذا وقتی که این چهار سناریو و چهار ابزار نتواند به طور کامل سیاست مسکو در قبال اقمار شوروی سابق را فراهم کند، روسیه مانند آنچه در دو سال قبل در قبال اوکراین دیدیم، اقدام به تهاجم تمامعیار خواهد کرد. این مساله از آنجا اهمیت دارد که به واسطه استراتژی پیچیده روسها که ترکیبی از تهاجم غیرجنبشی و تهاجم سنتی جنبشی است، واکنش رقبا به این اقدام نیازمند یک سیاست ترکیبی و در عین حال دشوار است. به همین خاطر هم هست که حالا شاهد هستیم دورنمای خاصی برای برونرفت از جنگ اوکراین وجود ندارد، زیرا سیاست تسخیر روسیه در فضای ژئوپلیتیکی شوروی سابق تلاشی سیستماتیک است که به نوبه خود از جانب غرب باید با روشی سیستماتیک پاسخ داده شود. در نتیجه مسلح کردن اوکراین یا کمکهای مالی به این کشور برای ایستادگی در مقابل مسکو، تنها مولفه نبوده و تا زمانی که سیاست ترکیبی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی روسها به طور کامل در قبال کشورهای تازه استقلالیافته درک نشود، رویارویی با مسکو در فضای ژئوپلیتیکی شوروی سابق کار چندان آسانی برای غربیها نخواهد بود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد