4 - 03 - 2024
خواب مسکو برای جمهوریهای استقلالیافته از شوروی
محمدرضا ستاری
یکی از سوالات مهم و کلیدی در طول دو سال گذشته این است که چرا پوتین به اوکراین حمله کرد و چه دورنمایی برای پایان جنگ وجود دارد؟ آیا این اتفاق صرفا ناشی از گسترش دامنه نفوذ ناتو به سمت مرزهای روسیه بود یا اینکه مناسبات و مسائلی در پشت پرده جریان دارد که جنگ اوکراین را برای مسکو اجتنابناپذیر کرد؟
از یک منظر برای پاسخ به این سوال باید به راهبرد امنیت ملی روسیه در قبال کشورهای تازه استقلالیافته از اتحاد جماهیر شوروی توجه کرد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱، پانزده کشور جدید از دل امپراتوری کمونیستی مسکو متولد شد، اما مساله مهم این است که این کشورها چه در شرق اروپا و چه در آسیایمیانه، محیط امنیتی و اولویت ژئوپلیتیکی روسیه محسوب میشوند و علیرغم استقلالشان همچنان از لحاظ اقتصادی، امنیتی و سیاسی زیر چتر مسکو قرار دارند. در همین رابطه روسیه یک راهبرد کلی در قبال این سرزمینها در دستور کار داشته و دارد؛ راهبردی که از آن به عنوان سیاست تسخیر یاده شده و دارای چهار مرحله است: مرحله اول تسخیر اجتماعی است؛ امری که ضمن تقویت و تبلیغ ارزشهای روسی به کشورهای تازه استقلالیافته، برای روسزبانهای این مناطق امتیازات ویژهای از قبیل حقوق بازنشستگی و گذرنامه روسی قائل میشود. مرحله بعدی تسخیر نخبگان است؛ جایی که مسکو علاوه بر نخبگان سیاسی و دولتی، نخبگان بخش خصوصی را تقویت و برای ارتقای جایگاه آنها در کشورهای تازه استقلالیافته تلاش میکند. یک نمونه چنین سیاستی در چچن پیاده شده؛ جایی که پس از حدود ۱۰ سال جنگ خونبار در این منطقه در نهایت افرادی نظیر رمضان قدیروف به عنوان یاران نزدیک پوتین عهدهدار اداره این جمهوری خودمختار شدند.
مرحله سوم تسخیر دولتی است؛ یعنی روی کار آمدن دولتهای همسو و متحد با مسکو که نمونههای آن را علاوه بر آسیای میانه در بلاروس تحت حاکمیت الکساندر لوکاشنکو شاهد هستیم. مرحله آخر از راهبرد روسیه در مقابل جمهوریهای تازه استقلالیافته تسخیر سرزمینی است؛ یعنی حمایت از گروهها و جنبشهای گریز از مرکز در این کشورها که عمدتا در میان ساکنان روسزبان در این سرزمینها مشاهده میشود. نمونه این موضوع را در شرق اوکراین یعنی مناطقی از قبیل لوهانسک و دونتسک و گرجستان در مناطق آبخازیا و اوستیای جنوبی شاهد هستیم. هفته پیش نیز شاهد این قضیه بودیم که جداییطلبان منطقه ترانس نیستریا در مولداوی برای حفاظت از خود در قبال دولت مرکزی دست به دامان روسیه شدند و مسکو نیز حمایت از آنها را از جمله اولویتهای اصلی خود اعلام کرده است.
اگر این چهار مرحله از راهبرد روسیه در قبال جمهوریهای جداشده از خاک شوروی به نتیجه نرسد، مرحله نهایی اقدامات مسکو، حمله خواهد بود؛ امری که دقیقا نمونه آن را در قبال اوکراین شاهد بودیم. یکی از زوایای حمله روسیه به اوکراین را میتوان از این جهت مورد بررسی و تحلیل قرار داد، چراکه فارغ از تمامی تحولات و مناسبات بینالمللی و منطقهای که باعث ایجاد جنگ در اوکراین شده، مسکو از زمان فروپاشی شوروی خط قرمز ژئوپلیتیکی و امنیتی خود را روی این سرزمینها تعیین کرده و مماشات چندانی هم در مقابل از بین رفتن هژمونی خود در این کشورها نشان نمیدهد.
مساله مهم این است که همانطور که اتحاد جماهیر شوروی دنباله تزاریسم در روسیه بوده، روسیه بعد از جنگ سرد نیز ادامه امپراتوری شوروی با تغییر شکل ظاهری است. یعنی تنها پوستهای جدید از روسیه و راهبرد امنیت ملی آن در نظام بینالمللی نمایش داده شده، اما در باطن همان شوروی است که نهادها و بازیگران قدرتمند آن از جمله کگب به حیات خود تحت پوشش و عنوانی تازه ادامه دادهاند.
برای پاسخ به این سوال که چه دورنمایی برای پایان جنگ اوکراین وجود دارد، میتوان گفت از آنجا که سیاست و اقدامات روسیه در قبال اوکراین همانطور که در بالا ذکر شد به صورت سیستماتیک رقم میخورد، مادامی که تنها حمایت مالی و تسلیحاتی از کییف برای مقابله با مسکو از سوی غرب در جریان باشد، گره جنگ هر روز کورتر از روز قبل و به جنگی فرسایشی تبدیل میشود؛ مگر اینکه در نهایت روسیه با قدرتهای بزرگ و به خصوص آمریکا در مورد اوکراین در قبال گرفتن امتیازاتی در مناطق دیگر نظیر غرب و مرکز آفریقا یا خاورمیانه به توافق برسد که آن زمان میتوان امیدوار بود این جنگ با فشار روی اوکراین برای مذاکره با روسیه به آتشبس و در نهایت توقف درگیریها ختم شود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد