28 - 03 - 2020
هشتاد سالگی شیخ شرزین زمانه
«با شما از زخمی سخن میگوییم برآمده از نیزههای نادانی و ما همه قربانی آنیم. کسی دوستدار حقیقت نیست و همه دوستدار مصلحتاند…»
بهرام بیضایی- شیخ شرزین زمانه امروز ۸۰ ساله میشود. او سالهاست که کشور را ترک کرده و از زمان ساخت آخرین فیلمش در ایران- وقتی همه خوابیم- ده سال میگذرد و آخرین تئاترش نیز از آخرین فیلمش عقبتر است. گرچه حالا از او تنها اخبار برگزاری نمایشهایش در آن سوی دنیا به ما میرسد اما خوشبختانه کتابهایی برایمان باقی گذاشته تا نبودنش را جبران کنیم و نامش را در تاریخ ادبیات نمایشی ایران زنده نگه داریم. یکی از مفصلترین مصاحبههای او نیز با نوشابه امیری است که در کتابی با عنوان جدال با جهل منتشر شده است.
دنیای مطبوعاتی آقای اسراری
مدیر: خیلیها مایلن داستان بعدی این نویسنده رو بخونن.
شیرزاد: کدوم نویسنده؟
مدیر: چه فرق میکنه؛ اصل خود اثره نه اسمی که پای اون گذاشته میشه!
دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نمایشنامهای است در هفت صحنه که بیضایی آن را در سال ۱۳۴۴ نوشته است. او در این نمایشنامه درباره مساله نویسندگی و مالکیت سخن و مطبوعات آزاد را بیان میکند. آقای اسراری، مدیر میانهسال هفتهنامه نیمهورشکسته ایران مصور، در اتاق کارش در زیرزمین ساختمانی بزرگ چشم به راه زنش است که برسد تا چند روزی به سفر بروند. کارهای مجله فراوان است. تلفن پیدرپی زنگ میزند و مصحح و حسابدار و کارپرداز و مستخدم در رفتوآمدند. محمود شیرزاد که حروفچین بیستونهساله مجله است به دفتر مدیر میآید و گله میکند که داستانی که نوشته و برادرزاده مدیر، جهانگیر اسراری، پسندیده و در شماره کنونی مجله چاپ شده، به نام جهانگیر اسراری چاپ شده است. مدیر شگفتزده میشود که این جوانک ناشناس داستان نوشته. او به برادرزادهاش زنگ میزند و گفتوگو میکند…
کتاب دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نخستین بار بهار سال ۱۳۴۵ در انتشارات مروارید چاپ شد. چاپ بعدی در سال ۱۳۵۵ بود و او تغییراتی در متن داد و آن را به صورت دلخواهش درآورد. سال ۱۳۸۲ نیز نسخهای ویرایش شده با شکستهنویسی مناسب نمایش در جلد یکم دیوان نمایش به چاپ رسید. بیضایی این نمایشنامه را به نمایش درنیاورده است.
ندبه
شاگرد دارالفنون: اتفاقات را شنیدهام که بیپدرها ریختهاند سرتان. همین روزها مجاهدان میآیند نجات در دست آنهاست.
زینب: من آنها را دیدم.
شاگرد دارالفنون: مجاهدان؟ خوب است. حالا فهمیدی مشروطه چیست؟
زینب:[گریهاش میترکد] حالا فهمیدم!
شاگرد دارالفنون: هاه چه شده؟ -که اینطور! شاید آنها چند مستبد بودهاند که لباس مجاهدان پوشیدهاند.
زینب: [صورتش را پاک میکند] درست است؛ چند مستبد که لباس مجاهدان پوشیدهاند.
شاگرد دارالفنون: نه منظور من این نبود که تو فهمیدی.
ندبه نمایشنامهای است نوشته به سال ۱۳۵۶. رویدادهای این نمایشنامه به سالهای انقلاب مشروطه مربوط میشود و نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی ایران را در آن زمان نشان میدهد. با نگاهی گذرا به متن این اثر و بررسی رفتار شخصیتهای نمایشنامه، موقعیت تاسفبار زن و تحقیر بیوقفه او در نظام مردسالار آشکار میشود. اما این تحقیرها و تهدیدها نمیتواند شعله آگاهی و چراغ اعتراض زن را به کلی خاموش کند. نام شخصیتهای انقلاب مشروطه در این نمایشنامه آمده است اما این بار روایتی از فعالیتهای سیاسی آنها و درگیریهایشان نمیخوانیم. ندبه آنها را در کنار قصه زنانی روایت میکند که به این مردان دل میبندند و از ناپایداری عشق و هجران زجر میکشند.
آینههای روبهرو
در بحبوحه انقلاب در حمله عدهای به شهر نو که به آتشسوزی و خانه خرابی فواحش میانجامد، نزهت از خانهای که در آن ساکن است، وحشتزده بیرون میدود و از مردی به نام قناعت کمک میخواهد. قناعت او را که بچه محل قدیمش بوده، میشناسد و نزهت از اینکه شناخته شده، سرافکنده از او میگریزد. قناعت نزهت را با خود به کافهای میبرد و در این جا هریک به شرح زندگی خویش مینشینند. ۲۲ سال از آن روزها گذشته. نزهت خواهر سروان حقنظر است. سروان حقنظر یک تنه در ارتش طوری علیه رژیم مبارزه میکرده که به نظر یک گروه بزرگ بیاید. نزهت ۱۸ ساله و نامزد آقای افتخاری است…
آینههای روبهرو فیلمنامهای از بهرام بیضایی است که دو سال پس از انقلاب اسلامی یعنی سال ۱۳۵۹ آن را نوشته است. امکان ساخت فیلمِ آن فراهم نشد و سرانجام در سال ۱۳۶۱ انتشارات دماوند آن را منتشر کرد. سپستر در سال ۱۳۹۶ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ناشر این کتاب شد. به گفته فرزانه ابراهیمزاده- پژوهشگر تاریخ- «آینههای روبهرو» یکی از مهمترین متنهای سینمایی- نمایشی بهرام بیضایی است که شاید به دلیل تجدید چاپ نشدنش مانند سایر کارهای آقای بیضایی دیده و خوانده نشده است. این فیلمنامه که در سال ۱۳۵۹ یعنی دو سال بعد از انقلاب نوشته شده سه مقطع تاریخ ایران را در سالهای ۳۵، ۴۳-۴۲ و در نهایت دی ۵۷ به تصویر کشیده است. دوران تاریخی مهمی که سایهای از وقایع آن را در این فیلم- تئاتر در پس داستان اصلی میبیینم؛ به نوعی میتوان آن را اثری تاریخی و برداشت بیضایی از این جریانهای سیاسی به خصوص انقلاب دانست.
جدال با جهل
«بدبختانه من به دلیل تولدم در خانوادهای بی آزار از پدر و مادری که خوبی مرا میخواستند، در سال ۱۳۱۷، در تهران پایتخت ایران، خیلی زودتر از جسمم مجبور شدم از نظر بدنی بالغ شوم.»
نوشابه امیری روزنامهنگار و منتقد سرشناس سال ۹۲ کتاب گفتوگوی مفصل خود با بهرام بیضایی را منتشر کرد. بیضایی از سالهای آرام کودکیاش شروع و تا اوج دوران فعالیتش چه در ادبیات و چه در تئاتر و سینما را تعریف میکند. تصویر کودکیهای بهرام بیضایی شبیه این سالهای زندگی اوست، ظاهرا همیشه در سکوت و آرامش کتابهایش را میخوانده و سالها بعد نوشتن هم به آن اضافه شده. او تعریف میکند که شرایط خانهشان او را اینگونه بار آورده و کتابخانه پدریاش آثار کلاسیک ادبیات فارسی را از همان سال در اختیار او قرار داده است. گویا بیضایی هیچ وقت کودک نبوده و جهانش از ابتدا با همنسلهای خودش متفاوت است: «من در سالهای پیشدبستانی و دبستان، تماشاگر خیلی از بازیها بودم و نه شرکتکننده در آنها. بازیهایی که میشد در آنها شرکت داشته باشم ولی مرا به بازی نمیگرفتند» مضمون غریبگی تا سالهای بعد زندگیاش با او میماند و در فیلمهایش هم خود را نشان میدهد؛ بیضایی در گفتوگو با نوشابه امیری درباره غریبگی در فیلمهایش میگوید: «اما اینکه اصلا چرا ما غریبگی را میخواهیم نشان بدهیم این است که غریبگی مضمون مورد علاقه من است. زیرا فرد غریبه باید خودش را به جامعه بقبولاند و جامعه باید فرد را بپذیرد و جامعه مقاومت میکند و غریبه مقاومت میکند تا پذیرفتههای جامعه را نپذیرد. این کنش ویرانکننده سازنده است. نوعی آزمایش تفاهم و آزمایش سنجیدن یکدیگر.»

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد