4 - 08 - 2024
مطالبات مردم از دولت چهاردهم
مصطفی مهرآیین*
یکی از مهمترین پرسشهایی که این روزها با آن روبهرو میشویم مطالبات جامعه از دولتها و وضعیت جامعه است اما طرح این دو پرسش حکایت از استیصال جامعه دارد. این به آن معناست که عمده مردم ما به لحاظ روانی در حال تجربه استیصال و دلزدگی از واقعیتهای موجود در جامعه هستند. مردم جامعه نمیتوانند فعالیت معمول زندگی خود را با تمرکز، توجه درست، هوشیاری درست و صبوری و آرامش انجام دهند و خود را از همین حداقل لذت موجود در زندگی کردن محروم كردهاند.گرفتار شدن در این وضعیت به این معناست که جامعه مهمترین قوه خود یعنی قوه فکر کردن را از دست داده و در وضعیت خشم کامل است که عامل تمام بدبختیهاست. بدون اندیشیدن و بدون گفتوگو کردن و بدون خلق یک زبان مشترک انسانی و اخلاقی، اصولا خلق پیوند میان کثرت مردم ناممکن میشود و شما هرگز نمیتوانید تبدیل به یک
«انبوه خلق» شوید. این در حالی است که یک جامعه ابتدا به یک وحدت نیاز دارد تا مطالبات خود را از دولتها بخواهد اما امروزه شرط اصلی همین گسست در پیوندهای مردم با یکدیگر است. با این حال خواست مردم خواست «زندگی شرافتمندانه» است.
مردم پیشاپیش راهحل خود را مطرح ساختهاند و به دولتها پیام دادهاند که سازوکارهایی همچون کوچک سازی طبقه متوسط، تورم، گسترش فقر، به تاخیر انداختن ورود جمعیت جوان جامعه به بازار کار، تکرار ایدئولوژی خستهکننده و بیمعنا ساختن کلمات، بستن فضای فرهنگی و فکری، درگیری مردم در بحرانهایی مانند آب و برق و گاز، حجم ترافیک در شهرهای بزرگ و اشکال متفاوت دیگر سیاستهای خلق
«آقای گرفتار» که دیگر قادر به کنترل میل جامعه برای زندگی کردن شرافتمندانه نیست، جواب نمیدهد. این راهحل از پیش مطرح شده و اکنون این نظام سیاسی است که باید راهحل خود در مقابل خواست مردم را مطرح سازد. خواست مردم ما یک چیز است: «زندگی». شما باید زندگی کنید و زندگی خوب بخواهید تا ایده تغییر در ذهن شما زنده باشد. انسان طرفدار زندگی خوب از برق رفتن، نبود گاز، موضوعات گشت ارشاد، رانت برخی مسوولان و فساد مالی آنها و… ناراحت میشود و در تمام این حوزهها مطالبهگری میکند. بدون خواست زندگی و در حالت گرفتار بودن در «خواست خشم و مرگ» نمیتوان مردم شد و مدعی زندگی خوب گردید بنابراین، به جای تکرار پرسش «راهحل چیست» باید پرسید «جامعه خوب چگونه جامعهای است؟» و «زندگی خوب امروزی چیست» و این را در جمعها و حلقههای مردم به بحث گذاشت و به سمت تحقق آن حرکت کرد.
مردم ما بیش از هر چیز نیازمند فهم ارزشمندی خود و زندگی خود، نیازمند داشتن حرمت نفس و عزت نفس بالا، نیازمند فرمپذیر کردن زندگی خود، نیازمند شناخت الگوهای متفاوت زندگی موجود در جهان، نیازمند فراتر رفتن از مساله بقا و جمعآوری مال، نیازمند گرفتار شدن با مسائل بنیادی زندگی چون آزادی و عدالت و بالاخره نیازمند فهم ارزش خود زندگی و عمر محدود انسانی هستند که تمامی این نیازها صورت دقیق خود را تنها در وضعیت تامل ژرف درونی، آرامش، صبوری، گفتوگو با همدیگر و عشق ورزیدن به هم و پرهیز از خشم و عجول بودن به دست خواهند آورد.
نیروی فکری جامعه همراه مردم است نه پیشگام مردم. نیروی فکری درون مردم است نه بیرون مردم. نیروی فکری در درون مردم و همراه با مردم و با گفتوگو و همفکری با مردم و طرح این پرسش که راهحلهای پیشنهادی خود شما چیست، میکوشد این پیشنهادات را در پیوند با دانش خود قرار دهد و با دادن صورتبندی علمی و فکری به آنها، صدای مردم را به خودشان بازگرداند تا همه با هم آن را در مقابل قدرت موجود فریاد بزنند.
* جامعهشناس
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد