9 - 04 - 2025
در حاشیه اما زنده
گروه فرهنگ و هنر- در میان انواع شیوههای بروز هنر در فضای عمومی، موسیقی خیابانی به عنوان یکی از قدیمیترین و در عین حال زندهترین جلوههای هنر مردمی شناخته میشود؛ شکلی از بیان هنری که در بستر شهر، فارغ از چارچوبهای رسمی و محدودکننده، مستقیما با مخاطب مواجه میشود. در بسیاری از کشورهای جهان، از اروپا گرفته تا آمریکای جنوبی، موسیقی خیابانی بهعنوان بخشی از هویت فرهنگی و هنری شهرها پذیرفته شده و حتی توسط نهادهای شهری حمایت میشود اما در ایران، این پدیده با چالشهای پیچیدهتری روبهرو است؛ از خلأهای قانونی و محدودیتهای فرهنگی گرفته تا برداشتهای دوگانه از جایگاه هنر در فضای عمومی. موسیقی خیابانی در ایران در حال رشد است اما رشدی نامتوازن و پر از مقاومت. در حالی که شبکههای اجتماعی باعث دیده شدن برخی نوازندگان خیابانی شدهاند، حضور آنها در خیابانها هنوز با نگاهی دوگانه مواجه است، از یک سو هنرشان ستوده میشود و از سوی دیگر، شیوه ارائه این هنر گاهی مورد نکوهش یا برخورد قانونی قرار میگیرد. این تضاد ناشی از نبود چارچوب مشخص قانونی برای موسیقی خیابانی است؛ نه ممنوع بوده و نه آزاد و در همین وضعیت معلق است که هنرمندان خیابانی تلاش میکنند خود را با شهر تطبیق دهند.
اغلب نوازندگان خیابانی در ایران را نه چهرههایی حاشیهنشین، بلکه افراد تحصیلکرده در حوزه موسیقی تشکیل میدهند. بسیاری از آنها فارغالتحصیلان رشتههای هنری هستند که در بازار رسمی کار یا موفق به یافتن فرصت نشدهاند یا ترجیح دادهاند راهی متفاوت را برگزینند؛ راهی که هرچند فاقد امکانات فنی و امنیت اجرایی سالنهای رسمی است اما ارتباط مستقیمی با مردم ایجاد میکند. اجرای موسیقی در خیابان برای این گروه، صرفا یک انتخاب هنری نیست، بلکه ترکیبی است از ضرورت اقتصادی، اعتراض به ساختارهای بسته فرهنگی و جستوجوی آزادی بیان هنری در فضای عمومی. با وجود این، موسیقی خیابانی در ایران هنوز از سوی برخی نهادهای رسمی و بخشی از افکار عمومی، به عنوان یک فعالیت بیضابطه، مزاحم یا حتی ناهنجار تلقی میشود. در فقدان قانون مشخص، برخورد با نوازندگان خیابانی کاملا سلیقهای و ناهماهنگ است. برخی از آنها با تذکر و اخطار روبهرو میشوند، برخی دیگر سازهایشان توقیف شده یا حتی برای مدتی بازداشت شدهاند. در برخی نقاط، مانند ایستگاههای مترو، مجوزهایی برای اجرا صادر شده اما همین مجوزها نیز در چارچوبهای سختگیرانهای قرار دارند و معمولا تنها به تعداد محدودی از هنرمندان داده میشود. در مقابل، خیابانها و فضاهای باز شهری، هنوز بستر امن و قانونی برای اجرای موسیقی نیستند. با این حال، حضور نوازندگان خیابانی در فضای شهری بیاثر نبوده است. موسیقی آنها، هرچند کوتاه و گاه ناپایدار، توانسته نوعی گفتوگو بین هنر و زندگی روزمره ایجاد کند. در هیاهوی شهرهای شلوغ، در لحظاتی که آدمها از شتاب روزمره میگذرند، موسیقی خیابانی گاهی تنها عنصر ایستایی و مکث در فضای عمومی است. مردم میایستند، گوش میسپارند، گاهی پولی در کلاه نوازنده میاندازند و گاهی صرفا لبخند میزنند و عبور میکنند. این ارتباط بدون واسطه، گواهی است بر قدرت موسیقی در زنده نگه داشتن پیوندهای انسانی در بستر بیروح شهر.
در همین فضا، نقش رسانهها و شبکههای اجتماعی نیز قابل توجه است. بسیاری از اجراهای خیابانی به واسطه فیلمهای کوتاه در فضای مجازی منتشر میشوند و بازخوردهایی گسترده دریافت میکنند. این دیده شدن برای برخی نوازندگان خیابانی، سکوی پرشی به سمت فرصتهای حرفهایتر بوده اما برای بسیاری دیگر، صرفا لحظهای کوتاه از دیده شدن است، پیش از آنکه دوباره در بینظمی و بیثباتی اجرای خیابانی گم شوند. در مقایسه با تجربههای جهانی، آنچه در ایران بیشتر به چشم میآید، غیاب سیاستگذاری روشن فرهنگی در قبال هنر شهری است. در شهرهایی مانند بارسلونا، برلین یا نیویورک، نوازندگان خیابانی نهتنها بهطور قانونی ثبت میشوند، بلکه گاهی در چارچوب فستیوالهای شهری و برنامههای فرهنگی نیز مشارکت دارند. در ایران در نبود چنین ساختاری، نوازنده خیابانی بین هنرمند، بیکاره، معترض یا حتی متخلف دستهبندی میشود و جایگاه ثابتی در نظام فرهنگی کشور ندارد. از سوی دیگر، موسیقی خیابانی میتواند بستری برای تربیت ذائقه عمومی نیز باشد. در کشوری که به دلایل مختلف، دسترسی گسترده به موسیقی زنده محدود است، حضور موسیقی در فضای شهری میتواند نوعی «دموکراتیزه کردن» تجربه شنیداری محسوب شود. این حضور میتواند به آشتی دوباره جامعه با هنر کمک کند، آن هم نه از طریق تریبونهای رسمی، بلکه از مسیر پیادهروها، پلها، چهارراهها و کوچهها. به عبارت دیگر، موسیقی خیابانی میتواند جایی باشد که فرهنگ، دوباره خود را به مردم یادآوری میکند.
موسیقی خیابانی در ایران را نمیتوان صرفا پدیدهای هنری یا اجتماعی دانست. این شکل از بیان، در نقطه تلاقی چند لایه پیچیده قرار دارد: ساختار رسمی هنر، سیاستهای فرهنگی، هنجارهای اجتماعی، اقتصاد فرهنگ و مناسبات قدرت در فضای عمومی. بررسی وضعیت موسیقی خیابانی، در واقع تحلیل بخشی از وضعیت کلی زیست هنرمند در ایران است؛ هنرمندی که برای دیده و شنیده شدن، گاه ناچار میشود از مسیرهای غیررسمی و پرمخاطره عبور کند. در شرایطی که فضاهای رسمی برای ارائه موسیقی با محدودیتهای ساختاری، گزینشمحور و گاه تبعیضآمیز مواجهاند، خیابان به پناهگاهی برای هنرمندانی تبدیل شده که یا به دلایل اقتصادی در آنجا حضور دارند یا از چارچوبهای رسمی طرد شدهاند. این خیابان نیز فضای آزادی مطلق نیست. هنرمند خیابانی در ایران با نوعی «بیثباتی دائمی» مواجه است: بیثباتی حقوقی، بیثباتی امنیتی و بیثباتی در پذیرش اجتماعی. نبود قوانین مشخص، نگاههای متناقض از سوی نهادهای انتظامی و فرهنگی، و تلقی دوگانه جامعه از جایگاه هنر در خیابان باعث شده نوازندگان خیابانی در حاشیه باقی بمانند. نکته قابل توجه این است که موسیقی خیابانی تنها یک کنش فردی یا درآمدزایی ساده نیست. این نوع اجرا، به نوعی «بازتعریف نقش شهروند در تولید فرهنگ» است. برخلاف شیوههای مصرفی هنر که مبتنی بر فاصلهگذاری میان اجراگر و مخاطباند (همچون کنسرت، تئاتر یا گالری)، موسیقی خیابانی تعامل مستقیم، افقی و بدون واسطهای را ایجاد میکند. همین ویژگی است که آن را به یکی از خالصترین اشکال هنر معاصر شهری تبدیل کرده است؛ هنری که هم محصول لحظه است و هم بستری برای خلق معنا.
پیشنهاد مشخص در این میان، تدوین یک چارچوب قانونی مشخص برای هنر خیابانی است؛ قانونی که نه صرفا برای کنترل، بلکه برای حمایت و ساماندهی فعالیتهای هنری در فضای عمومی تدوین شود. تجربه کشورهای مختلف نشان داده که همزیستی میان هنر شهری و نظم اجتماعی، ممکن و بلکه سازنده است. شهرداریها میتوانند نقش تسهیلگر ایفا کنند؛ با تعریف مناطق مشخص برای اجرا، تعیین ساعتهای مجاز و حتی برگزاری جشنوارههای موسیقی خیابانی که ضمن حفظ کیفیت اجراها، هنرمندان را نیز از حالت نامرئی و حاشیهای خارج کنند. بازتعریف نگاه فرهنگی عمومی به این نوع هنر ضروری است. رسانهها، دانشگاهها، نهادهای آموزشی و حتی فعالان فرهنگی مستقل میتوانند با پرداخت جدیتر به موضوع، جایگاه موسیقی خیابانی را از سطح «پدیدهای حاشیهای» به سطح «عنصری از حیات فرهنگی شهری» ارتقا دهند. این بازتعریف نهتنها در حمایت از هنرمندان موثر خواهد بود، بلکه میتواند شهر را به فضایی انسانیتر و زندهتر تبدیل کند. در نهایت آنچه در دل خیابان نواخته میشود، تنها صدای یک ساز نیست، پژواک نیازی است به شنیده شدن، به زیستن هنری در فضایی عمومی و به بازپسگیری بخشی از شهر برای مردم. شاید توجه و برنامهریزی برای این صداها بتواند مقدمهای باشد برای اصلاح نگاه رسمی به هنر، به فضاهای عمومی و به شهروندی فرهنگی. موسیقی خیابانی اگر به درستی شنیده شود، میتواند آینهای از ظرفیتهای مغفول جامعه برای خلق زیبایی و معنا در دل روزمرگی باشد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد