4 - 05 - 2025
کوک مجوز در دستگاه رانت
علی حسینی- «عدالت» شاید واژهای باشد که بارها و بارها از زبان مسوولان فرهنگی شنیدهایم اما کمتر در عملکرد آنها دیدهایم؛ بهویژه وقتی پای هنر و هنرمند مستقل به میان میآید. در حالی که موسیقی، زبان مشترک احساس و فرهنگ است، در ایران امروز، تبدیل به میدان مین شده است؛ میدانی که عبور از آن برای بسیاری از هنرمندان مستقل، به معنای پذیرش تبعیض، سانسور، فشارهای اداری و حتی گاه انزوا است. در پشت صحنه پرزرقوبرق کنسرتها، جشنوارهها و موسیقیهای پرمخاطب، حقیقت تلخی نهفته است: «بیعدالتی سیستماتیک در دسترسی به مجوز، امکانات و تریبونهای رسمی.» در سالهای اخیر، عرصه موسیقی ایران با چالشهای متعددی مواجه شده است؛ چالشهایی که نهتنها به ساختار فرهنگی جامعه بلکه به نهادهای تصمیمگیر و سیاستگذار نیز باز میگردند. یکی از مهمترین و در عین حال کمتر پرداخته شدهترین این چالشها، تبعیض سیستماتیک در توزیع امکانات، مجوزها و فرصتهای برابر برای حضور در صحنه موسیقی کشور است. واقعیت این است که بسیاری از هنرمندان مستقل، گروههای موسیقی غیروابسته و استعدادهای نوظهور، با دیواری بلند از بیعدالتی، بوروکراسی، تبعیض و رانتگرایی مواجه هستند که مسیر فعالیت هنریشان را بهشدت محدود کرده است.
ریشههای تبعیض؛ ساختار معیوب مجوزدهی
نظام صدور مجوز برای تولید، اجرا و انتشار آثار موسیقی در ایران، سالهاست که با انتقادات جدی مواجه است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که مسوول اصلی نظارت و صدور مجوز در این حوزه است، نهتنها با معیارهای شفاف و قابل دفاع عمل نمیکند، بلکه در بسیاری موارد، به ابزار فیلترینگ سلیقهای و مداخلهگرایانه در فعالیتهای موسیقی تبدیل شده است. گروههای مستقل و فاقد روابط نزدیک با ساختارهای رسمی، معمولا باید ماهها و حتی سالها برای دریافت مجوز تولید یا اجرای یک قطعه منتظر بمانند. این در حالی است که برخی هنرمندان خاص، بهویژه چهرههای مورد حمایت رسانه ملی یا وابسته به نهادهای خاص، بدون هیچ مشکل قانونی یا محتوایی، بهراحتی مجوزهای لازم را دریافت میکنند.
نابرابری در دسترسی به سالنهای اجرا
مساله به همینجا ختم نمیشود. در کنار دشواری دریافت مجوز، دسترسی ناعادلانه به سالنهای اجرا نیز بر این وضعیت نامطلوب دامن میزند. سالنهای معتبر و دارای امکانات حرفهای، عمدتا در اختیار چهرههای مشهور یا گروههای دارای حمایت نهادی قرار دارند. در مقابل، گروههای مستقل یا شهرستانی که سرمایه مالی و روابط کافی ندارند، یا اساسا امکان رزرو این سالنها را ندارند یا با هزینههای بسیار سنگین و غیرمنطقی مواجه میشوند. برخی گزارشهای میدانی نشان میدهد که حتی در صورت پذیرش هزینهها از سوی هنرمندان مستقل، در مراحل بعدی و با دخالت برخی نهادها یا اعمال فشارهای سلیقهای، مجوز اجرای کنسرتها در لحظات آخر لغو میشود. این رفتار باعث بیاعتمادی گسترده در میان فعالان موسیقی و ناامیدی از آینده فعالیت هنری شده است.
تبعیض در رسانه و تبلیغات رسمی
نقش رسانه ملی (صداوسیما) در گسترش این نابرابری ساختاری، غیرقابل انکار است. صداوسیما بهعنوان رسانه انحصاری و ملی، به جای آنکه تریبونی برای معرفی همهجانبه موسیقی کشور باشد، به نوعی بازوی تبلیغاتی برای یک نوع خاص از موسیقی رسمی و مورد تایید تبدیل شده است. هنرمندان مستقل نهتنها امکان حضور در برنامههای رسمی را ندارند، بلکه حتی برای پخش تیزر یا معرفی آثار خود باید از فیلترهای سلیقهای عبور کنند که غالبا مبتنیبر ملاحظات غیرشفاف است. در نتیجه، بخش بزرگی از جامعه هنری که از نظر کیفیت فنی، نوآوری و مضمون هنری در سطح بالایی قرار دارند، از دسترسی به مخاطبان عمومی محروم میمانند، در حالی که برخی دیگر با آثار سطحی اما پشتوانه رسانهای، به شهرت و درآمدهای بالا دست پیدا میکنند.
نقش رانت و روابط پشتپرده
بسیاری از هنرمندان فعال در موسیقی مستقل، بارها اشاره کردهاند که بدون داشتن «رابطه» یا دسترسی به «پشتپردههای قدرت»، مسیر موفقیت در موسیقی کشور عملا غیرممکن یا بسیار پرهزینه و طاقت فرساست. این موضوع باعث شده تا استعدادهای واقعی که نه اهل سازش هستند و نه خواهان سکوت در برابر بیعدالتی، از صحنه موسیقی حذف شوند یا به مهاجرت از کشور روی بیاورند. در چنین فضایی، موسیقی دیگر عرصهای برای رقابت سالم و خلاقانه نیست؛ بلکه به میدان رقابتی نابرابر تبدیل شده است که در آن، سرمایه مالی، روابط شخصی و نزدیکی با نهادهای خاص تعیینکننده موفقیت هنری هستند، نه کیفیت و ارزش هنری آثار.
قربانیان این تبعیض چه کسانی هستند؟
قربانیان اصلی این سیستم تبعیضآمیز، نهتنها خود هنرمندان بلکه جامعه فرهنگی و مخاطبان هستند. زمانی که تنها بخشی از موسیقی کشور امکان بروز و عرضه رسمی دارد، طبیعی است که تنوع سبکها، نگاهها و صداها از بین میرود. مخاطب ایرانی بهجای مواجهه با طیفی گسترده از موسیقی خلاق، پویا و متعهد، با آثار تکراری، تجاری و کممایهای روبهرو میشود که اغلب در خدمت سرگرمی صرف یا تبلیغ سبک خاصی از زندگی هستند. از سوی دیگر، جوانان شهرستانی یا هنرمندان اقلیتهای قومی و زبانی، بیشترین آسیب را از این وضعیت میبینند. این هنرمندان اغلب با مضامین بومی، اجتماعی و اصیل کار میکنند اما نه امکان ضبط حرفهای دارند، نه فضای اجرا و نه دسترسی به پلتفرمهای رسمی پخش را دارند.
موسیقی برای همه، نه برای برخی
اینکه امروز در کشور ما، برای گرفتن مجوز یک قطعه موسیقی یا رزرو یک سالن اجرا، باید بیش از استعداد، «آشنا» داشت و بیش از هنر، «سازش» بلد بود، فقط یک اختلال در مدیریت فرهنگی نیست؛ یک فاجعه تمدنی است. فاجعهای که در آن، موسیقی بهجای اینکه پژواک وجدان جامعه باشد، تبدیل به ابزار سرگرمی شده است. وقتی هنرمند باید بیشتر وقتش را صرف عبور از هزارتوی ادارات، سانسورچیها، ضوابط غیرقابل پیشبینی و رفتارهای سلیقهای کند، دیگر نه زمان و نه انگیزهای برای نوآوری باقی میماند. ما در شرایطی هستیم که بسیاری از جوانان خلاق، یا از کشور مهاجرت میکنند، یا از هنر فاصله میگیرند، یا مجبور میشوند به جریانهای سطحی و بازاری تن بدهند تا فقط بمانند. در اینگونه، نه فقط هنرمند از درون تهی میشود، بلکه جامعه نیز از داشتن موسیقی اصیل، زنده و بومی محروم میماند. واقعیت تلخ این است که در ایران امروز، نه هر کسی که میخواهد و میتواند، بلکه فقط آنکه «میخواهندش»، امکان صدا شدن دارد. این یعنی اصل «عدالت فرهنگی» عملا به رسمیت شناخته نمیشود. ما با ساختاری مواجهیم که در آن «موسیقی خوب»، نه لزوما موسیقی خلاق و اثرگذار، بلکه موسیقی بیخطر، بیحاشیه و هماهنگ با تریبونهای رسمی است. در چنین فضایی، بدیهی است که صدای اعتراض، صدای تجربههای زیسته، صدای تنوع قومی و زبانی و حتی صدای عشق واقعی، گم یا عمدا خاموش شود.
اما آیا این روند، پایدار است؟ پاسخ قطعا منفی است. هیچ دیواری برای همیشه جلوی صدای واقعی را نمیگیرد. صداهایی که امروز در زیرزمینها تمرین میشوند، در آپاراتها پخش میشوند یا در اتاقهای شخصی ضبط میشوند و روزی به جریان اصلی بازخواهند گشت. تاریخ هنر همیشه نشان داده که سانسور، شاید تاخیر ایجاد کند اما انکار نمیتواند. ما نیازمند بازتعریف فوری نقش دولت، رسانه و نهادهای فرهنگی در مواجهه با موسیقی هستیم. تا زمانی که «عدالت» تنها در شعارها باشد و نه در سازوکارها، خلاقیت به حاشیه میرود، اعتماد فرهنگی فرو میریزد و هنرمند مستقل یا به مبارزه دائمی محکوم میشود یا به سکوت. بیایید بپذیریم که موسیقی، تریبون قدرت نیست؛ تریبون مردم است و تا زمانی که عدالت در توزیع مجوز، امکانات و فرصت شنیده شدن برقرار نشود، آنچه تولید میشود نه «موسیقی» که پژواک سلطه است و هیچ جامعهای با پژواک سلطه، به آرامش فرهنگی نمیرسد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد