16 - 11 - 2017
شد خزان
مهمان امروز: رهی معیری
محمدحسن رهی معیری در سال ۱۲۸۸ به دنیا آمد. او متخلص به رهی بود و پدرش که در کار دیوانی بود و به هنر و شعر توجه و علاقه تمام داشت، همان سال از دنیا رفت. رهی فرزند معیرالممالک- یکی از رجال عصر قاجار بود. او علاوه بر غزل، مثنوی و ترانه هم میسرود. رهی دوران کودکی را در دامان مادر که نقش پدر را نیز بر عهده داشت رشد کرد. رهی که آموزشهای مقدماتی و آشنایی ابتدایی با هنر را از مادر آموخته بود به مدرسه رفت و ضمن تحصیل، موسیقی و نقاشی هم فرا گرفت.او از همان دوران نوجوانی دل به شعر و سرود سپرد و علاقه وافری به اشعار شعرای متقدم ایران چون سعدی، حافظ، ملای روم و عراقی پیدا کرد. رهی پس از پایان تحصیلات دبیرستانی به استخدام دولت درآمد و در مشاغل چندی انجام وظیفه کرد.او در دهه ۲۰ از اوایل شعر و ترانهسرایی خود به انجمن ادبی حکیم نظامی رفت و آمد میکرد و بعدها از اعضای سختکوش و فعال آن انجمن شد.اشعار و ترانههای رهی در بیشتر جراید و مجلات آن ایام چاپ و منتشر میشد و این امر بر شهرتش افزود.او در سالهای دهه ۳۰ که چون دستی قوی در نوشتن نظم، طنز و فکاهیات داشت، اشعار طنزآلود و پر نیش و نوش انتقادی سیاسی و اجتماعی خود را با نامها و امضاهای راغچه و شاهپریون و چند اسم مستعار دیگر در روزنامههای توفیق و باباشمل و سایر جراید به مناسبتها و ضرورتهای مختلف چاپ و منتشر میکرد. بر پایه اشعار رهی، دهها آهنگ موسیقی ساخته شده و به صورت ترانه در آمدهاند. ترانههای معروفش عبارتند از: «سوز دل» ، «من از روز ازل»، «خزان عشق»، «تنها ماندم»، «شب جدایی»، «نوای نی» و. ….
او خود نیز چند آهنگ موسیقی ساخته است، ازجمله آهنگ «دیدی که رسوا شد دلم» و …
رهی معیری در سال ۱۳۴۶ به سرطان مبتلا شد و برای مداوا به لندن رفت اما مداوا موثر واقع نشد و در چنین روزی در ۲۴ آبان سال ۱۳۴۷ از دنیا رفت.پیکر معیری که در مسجد سپهسالار به امانت نهاده شده بود، به آرامگاه ظهیرالدوله تجریش منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد.
شد خزان گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی
عمر من این گل طی شد بهر تو
ور تو ندیدم جز بد عهدی و بیوفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جور و جفایی
از دل سنگت…آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن میپرستم
تا هستم
تو مست ازمی به چمن
چون گل خندان از مستی بر گریه من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی؟
تو و این چون ناله کشیدنها
من و گل چون جامه دریدنها
ز رقیبان خواری دیدنها
دلم از غم خون کردی
جه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد